پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Wednesday 7 November 2007

دلی نمانده برای فریاد



چقدر به دنبالت گشتم
چه شب های را به امید طلوع و گشتنی دیگر به صبح رساندم
چقدر به آتش خیره شدم و گریستم
چه ناله ها کردم و چه فغان ها زدم
چه آسوده گشتم وقتی صبح شد وقتی خورشید آمد
دوباره من و تو ،عشق و دوست داشتن
چقدر دلم می خواست روز اهسته تمام شود.
کاش زمان داشتم ،اما نیافتم
چقدر آهسته از کنارم گذشت
چه بی صدا بود صدای قدم هایش
چقدر تاریک شده بود ،نمی دیدم
چقدر هوا سنگین بود ، نفس حبس بود
چه سکوتی بود ،چه دردی بود
چقدر فریاد زدم وقتی می رفت
هر چه فریاد میزدم دور تر می شد
خدایــــــــــــــــــــا چرا نمی شنود
من بودم ،من ، منی که به دنبالش می گشتم
چقدر دویدم ، چه دور بود
چقدر زیبا بود وقتی در آغوش کشیدمش
اما خواب بود ، سراب بود،او رفته بود
چقدر صادق بود، چه بی احساس بود
اما رفت و رفت و و من ماندم ومن
چه سکوتی بود چه دردی بود
چه فغانی بود ،چه ناله ای بود رفت
رفت و دیگر نماند ناله ای برای من
رفت و باز من تنهای تنهایم
تنهای تنها، تنهای تنها
....................................................
کتاب صندوقچه قدیمی

No comments: