پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Monday 31 March 2008

سیزده نوروز



نوروز هم تمام شد.بدرقه می کنیمش با سیزده گره





  1. شادی


  2. عشق


  3. محبت


  4. صلح


  5. صفــا


  6. زندگی


  7. تولــــد


  8. سلامتی


  9. امیــــــــد


  10. پیروزی


  11. صمیمیت


  12. آرامـــــــــــــــــش


  13. زیباترین آروزها

تولد


شاید برای خیلی ها آغازین روز زندگی پر از شادی و تغییر است.اما برایم این روزمثل روز اعلام نتایج است.روزی که باید نمره یک سال گذشته خودت رو روی تخته سیاه زندگی ببینی و ببینی که کجا بودی ،هستی و خواهی بود.شاید بدرقه شمع های زندگی اغازی شیرین باشد اما نشان از مسیری سخت تر است از زندگی پیش رو.از همه دوستانم که با کارت و پیامک و نامه و تلفن ابراز محبت کردند ممنونم و امیدوارمن هم بتوانم دوست خوبی باشم.از مادر و پدرم برای بودنم ممنونم.تولدم مبارک

Saturday 29 March 2008

نوشتن

بهانه برای نوشتن بسیار دارم و وقت کم.اما تنها شعرپس زمینه سایت را بهانه ای قوی تر میدانم برای یاداوری مردی دوست داشتنی از خطه دلیران ،ایل بختیاری ،دکتر شجاع پور عزیزیم که هرچه در توان داشته و دارد چه در سال های دوری از وطن وچه امروز که در سرزمینش است،برای اعتلای زبان و ادب فارسی کوشیده است.شعر ایران کوشه ای از شعر وطن است از کتاب وطن یعنی همین جا یعنی ایران.باز هم مثل همیشه از برادرم برای صدا برداری و صدا گذاری این شعر ممنونم.شب خوش

برنامه دیار آشنا-1385 منزل دکتر شجاع پور

Monday 24 March 2008

تنبلی


شاید نوشتن هر روزه در جایی که به آن تعلق داری و انجا متعلق به توست کمی سخت تر از زمانی باشد که نوشتن تنها راه فرار از تنهایی های درونی است.در جایی که هوا ،زمین،خاک وآبش مال خود خود توست،تنهایی و غربت بی معناست.روز ها و شب های بهاری تهران حال و هوایی دارد نگو و نپرس .جای همه کسانی که این خاک به آنها نیز تعلق دارد خالی.

Saturday 22 March 2008

دید و بازدید




میگم سال نو هر بدی و خوبی داشته باشه مثل بنزین چهارصد تومنی یک حسن بزرگ داره و اون دید و بازدید عیداست.خوش بگذره. شب خوش

Thursday 20 March 2008

آغازین روز بهار


آغازین روز بهار برایم پایانی تلخ داشت.تصادفی ناخواسته به بهای حماقت نسلی رو به فنا.شاید نسلی که امروز جایگزین نسل جوان های قدیم شده اند ،نسلی سوخته نباشند.نسلی که نه تنها سال های سخت جنگ را ندیدند و حس نکردند بلکه به طبع رانت و هزار یک جور رفاه مالی و معیشتی به سوی پرتگاهند.شاید برای اولین نوشته بهاری کمی تند باشد اما باید قبول کنیم که اه از نهاد با دیدن جوانانی در عالم هپروت ،پشت خودرو های مدل بالا و هنر لایی کشی،بر می اید که خدا به کجا چنین شتابان ؟با چه بهایی؟شاید آن روزی که نسلی می خواست آرمانی زندگی کند،هیچ گاه فکر نمی کردکه امروز برای رسیدن به مدینه فاضله راه ها را بر عکس طی خواهد کرد.اما در سالی که با نام شکوفایی و نو اوری همراه است باید باندیشم که با چه نیرویی؟با نیروی جوان هپروتی؟کرکی؟معتاد؟امروز که شعار عشق علی میدهیم،علی وار جهاد کنیم .نه جهاد اصغر بلکه جهاد اکبر.نه با بند و تهدید ،بل با رحمت و تادیب.در هر حال هر روز تاسف می خورم برای آینده سازان فردای ایران.شب خوش .اول فروردین

Wednesday 19 March 2008

سال نو مبارک


امروز آخرین روز سال 1386 است .سالی که خیلی زود گذشت.زود تر از هر سالی .شاید دوری از وطنم،از جایی که به آن تعلق داشتم و دارم دلیلی بر سرعت گذر بود.اما در هر حال به قولی هرچه بود گذشت.خداوند را شکر می کنم که در این سال زیباترین نعمات را هدیه ام داد .تنها توان شکر کردن دارم.از تمام شما نازنینانی که همشه مشوقم برای نوشتن بودید تشکر می کنم.بودن همیشگی شما قدرتم بخشید برای نوشتن.در هر حال در این واپسین دقایق سال ،برای همه مردم سرزمینم،خانواده و دوستانم آرزوی سلامت و سعادت می کنم و خوشحالم که توفیق بودن در کنار سفر هفت سین را خداوند به همراه خانواده ام زا نصیبم کرد.سال 1387 را با تنها دعای سلامتی و خوشی آغاز خواهیم کرد.در کنار سفره هفت سین ما را هم از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید.سال نو مبارک.بیست و نهم اسفند ماه سال 1386 شمسی ایران - تهران

روز رفتن


سال های سال است که 29 اسفند ماه برای ما نه تنها یاد آور رفتن زمستان است بلکه خاطره تلخ وداع را برای ما زنده می کند به طول بودنمان.شاید سال هاست بوی شمعدانی های اتاق پدربزرگ را هیچ کس نمی شنود.شاید صدای عصای پدر بزرگ را سرو بلند حیاطش دلتنگ است.اسکناس های تا نخورده از کمد چوبی را خوب به یاد دارم.بوی قدمت اتاق پشتی را.صدای خش خش برگ های پاییزی را.سال هاست کسی دیگر موقع رفتن دعای سفر در گوش هایمان نمی خواند.در آخرین روز سال 77 پیر جماران ما هم رفت.یادت بخیر وروحت شاد.

Tuesday 18 March 2008

پاسداشت باور هایمان

تاریخ دین داری در سرزمین ایران به سال های قبل از اسلام باز می گردد .سال هایی که ایرانیان به خدای واحدی ایمان داشتند و پس از تصرف ایران به دست اعراب ،ایرانیان به دین مبین اسلام گرویدند.سال های سال ایرانیان با ایمان به خدا و پیامبر خدا و اهل بیت همیشه درصف عاشقان و شیفتگان خاندان پیامبر بوده و هستند.اما گاهی سخنانی از بعضی محافل ابراز میشود که به تایید مراجع بزرگ اسلام چیزی جز تحریف و اشاعه خرافه پرستی نیست.واقعا چاپ چنین مطالبی(عکس فوق) با چه هدفی است؟با هدف اصلاح مردم با باور های دینی؟به چه قیمتی ؟به قیمیت استفاده از نامی که به باور ما شیعیان نجات دهنده بشریت از ظلم و جهل و نا پاکی است؟کمی باور هایمان را بیشتر ارج نهیم.شب خوش

Monday 17 March 2008

در حاشیه انتخابات


در حاشیه انتخابات از نوع اینترنتی

Saturday 15 March 2008

روز های بی بازگشت


امروز آخرین یک شنبه سال 1386 و روز های پیش رو هم روز های آخر سال .نمی دونم شاید اون روزی که داشتن ضرب المثل جوجه رو آخر پاییزمی شمارندرومی ساختند، باید میگفتند که اخر سال.چه کارایی کردیم؟چه کارایی نکردیم؟چه و چه چه چه وهزار و یک سوال بی جواب و بی جواب.اما در این دقایق اخر سال یاد اون هایی باشیم که با ما بودند و رفتند،یاد کسانی باشیم که سیلی، سرخاب گونه هایشان می شود.شاید آنقدر صدای های ترقه های شب چهارشنبه سوری زیاد است که فریاد های نان اوران خانه را نمی شنویم که به بانیان این رسم تاریخی هم ،فحش و ناسزا می گویند.یاد کودکی باشیم که امسال عید را با کهنه لباس خواهرش تحویل میکند. به یاد کسانی باشیم که برای ما بودند.اگر شب صدای خش خش جارو تبریزی ها رفتگر محل را شنیدید تو رو به خدایی که شاید می پرستید قسم ،که او را به گرمای آرامش بخش خواب نفروشید.با برگ سبزی شادی را نه به او،بلکه به دختر دم بختش و یا به پسری که به انتظار توپ پلاستیکی کوچکی برای شب عیدش است ،هدیه کنید. اگر با هزار و یک جور گل و شیرینی که برای عزیزانتان که مهمان خاک هستند،به بهشت زهرا رفتید،بدانید که کمی انطرف تر،نزدیک کهریزک،در کنار باقرآباد و جعفر اباد و هزار و یک جای به اسم اباد ،کودکی نان خشک را با آب می خورد و خیال می کند لذیذ ترین غذای دنیا را می خورد.شمایی که امروزبرای خرید لباس های شب عیدتان غصه مارک های اصل و بدلی را دارید،بدانید که هنوز غصه شما حتی قصه های بچه های هزاران جای ایران نیست.می دانم که نه شما وظیفه دارید نه من.وظیفه از برای کسان دیگر است، اما چه چاره ؟شما که می توانید، برای کسانی که می بینید کاری کنید.بخدا دل خوشی رفتگر محل،کودکی که لقمه نانش را از آشغال من و شما سوا می کند و هر کسی که آبرویش به کرم شما بسته است،دلخوشی ماست.فکر کنید .شب خوش

The Secret ,Law of attraction


The Secret ,Law of attraction فیلم
را به پیشنهاد نازنینی(م.م) که به حتم مرا بهتر از خودم میشناسد ،دیدم.شاید برای توصیف این فیلم گفتن این کلام بس که متاسف شدم سال های قبل که این فیلم تولید شد ،چرا آن را ندیدم.به همت شبکه چهار این فیلم بار ها از این شبکه پخش شد.البته که این گونه که شندیم گوشه هایی که مربوط به بیان احساسات و رابطه های عاطفی زن و مرد بوده حذف شده.قسمتی که شاید برای خیلی از جوانان ما راه امیدی می بود اما خوب صلاح مملکت خویش خسروان دانند.اما به حدی این فیلم تاثیر گذار بود که شاید دیدن صد ها باره این فیلم هم کافی نباشد.در بیان موضوع این فیلم چیزی نمی نویسم چرا که کوچک ترین کلامی بی معنا است.اگر نسخه انگلیسی آن را دید که چه بهتر اما نسخه شبکه چهار را در کنار خیابان های تهران و دست فروشان حتما پیدا می کنید.همانجاهایی که سنتوری امد.لینک سایت را هم بالای صفحه گذاشتم.دنیای جدیدی را به شما می تواند هدیه کند ،اگر بخواهید . شب خوش

Thursday 13 March 2008

بیست و چهار اسفند آغاز بودن


بیست و چهارم اسفند برای ما،یعنی مادرم ،پدرم ،برادرم و من سر آغاز کتابی پر از احساس بی انتهاست.کتاب و دفتری است که فصل هایش با مداد عشق نقاشی شده.بهارش با سبز،تابستانش با سرخ ،پاییزش با نارنجی و زمستانش به پاکی برف.چهل و اندی سال پیش دفتری با نام مقدس عشق آغاز شد.دفتری که پر از خاطرات پر فرازو نشیب بود.خاطراتی که بعضی مارا به فکر وادار می کند و بعضی دیگرش خوشی رو مهمان دلهایمان می کند.همیشه گفتند عشق تنها در کتاب هاست ،در شعراست ،روی پرده سینماست.اما می خواهم بگویم که نه، عشق را هم میشود روی زمین دید و تا اخرین لحظه با تمام وجودگرمایش را حس کرد.برای نوشتن این قصه کلمه کم برای گفتن.عشق یعنی آرامش مادر بی شنیدن کلامی از پدر.یعنی درک بدون کلمه ،یعنی قسمت بدون شعار،یعنی ایثار برای معشوق ،یعنی پدر ،برای مادر و یعنی مادر برای پدر.شاید بهترین کلمه برای سنای مادر و پدر تکراراین کلمات باشد.مادر ،پدر .گنج های ابدی زندگی ما ،اگرچه دوریم اما تا ابد شما قبله اید و ما بنده،پرستشتان می کنیم برای رسیدن به آرامش.سال روز اغازکتاب مشترک زندگیتان را با عشق،عاشقانه تبریک می گوییم.بیست و چهار اسفند سر آغاز بودن ماست.مادر،پدر سالگرد ازدواجتان مبارک

سالی یک انتخابات


سال 1385 که انتخابات شورای شهر و مجلس خبرگان رهبری بود،دو ماهی به شدت در کوران انتخابات بودیم و این اقبال را داشتم که از نزدیک در مسیر انتخابات قرار بگیرم.به طبع برنامه سازی برای شبکه تهران و خواندن متن های مختلف و اخبار و مصاحبه های مختلف اطلاعات خوبی از طیف های مختلف آموختم.شاید ایران پس ازانقلاب با داشتن سالی یک انتخابات رکورد دار این جریان در جهان باشد.در هر حال امشب در استانه انتخابات مجلس هستیم و نگاه های امیدوار و نا امیدی که گاهی بازی بهم میزنند و گاهی بازی هایشان بهم می خورد.در هر حال انتخاب کردن و نکردن و حتی انتخاب شدن و نشدن تصمیم بسیار سختی است.البته که شاید هم پیچیده باشد.اما دوم خرداد 76 روز زیبایی بود که در تاریخ مردم سالاری ایران هیچ گاه فراموش نخواهد شد.یاران خاتمی با شعار زیبایی امدند:همراه شو عزیز که این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود.یادمان باشد که یار هر کسی که بودیم و روی صندلی های چرمی سبز مجلس نشستیم وامدار ملتیم.چه چپ چه راست،چه اصولگرا و چه اصلاح طلب .از مردمیم برای مردم.شب خوش

Wednesday 12 March 2008

تی اس تابوی قانونی (TRANSSEXUAL )



نمیدونم چقدر با مقوله تی اس آشنا هستید. دنبال معنای فارسی آن در لغتنامه گشتم و نارضایتی جنسی را به عنوان معنا یافتم.اما شاید به تعریف عوام به معنای تمایل به بودن در قالب جنس مخالف معنای درست تری باشد.یعنی مردانی با رفتار و تمایلات زنانه و مردانی با حرکات زنانه.جالب اینجاست که تغییر جنسیت در ایران امری قانون و شرعی است .اما داستان این دست نوشت از فیلمی نشات می گیرد که چند روز پیش دیدم.در مورد تغییر جنسیت در ایران.شاید در طول یک ساعت فیلم دهانم بازاز تعجب بود.اگر امکان دست رسی به سایت یو تیوب را داشتید حتما شما هم از دیدن این فیلم تعجب خواهید کرد.سایت ویکی پیدیا در مورد تاریخچه تی اس در ایران اینگونه می نویسد که:

Before the Islamic Revolution in 1979, the issue of transsexuality in Iran had never been officially addressed by the government. Beginning in the mid-1980s, however, transgendered individuals have been officially recognized by the government and allowed to undergo sex reassignment surgery.

که قبل از انقلاب اسلامی این عمل در ایران به صورت قانونی نبوده اما بعد از انقلاب به صورت قانون در امده است.اما در ادامه به روند تاریخی ان اشاره می کند که:

Pre-1979
In
1963, Ayatollah Ruhollah Khomeini wrote a book in which he stated that there is no religious restriction on corrective surgery. At the time Khomeini was a radical, anti-Shah revolutionary and his fatwas did not carry any weight with the Imperial government, which did not have any specific policies regarding transgendered individuals.[1]

قبل از انقلاب ایران امام خمینی در کتابی هیچ گونه منع شرعی را برای عمل تصحیحی جنسی وارد نمی داند .هرچند که فتوای امام هیچ گونه تغییری در قانون ایجاد نمیکند.اما بعد از انقلاب سال 1979

[edit] After the Revolution
The new religious government that came to be established after the 1979 Revolution classed transsexuals and
transvestites with gays and lesbians, who were condemned by Islam and faced the punishment of lashing and death under Iran's penal code.
One early campaigner for transsexual rights is
Maryam Hatoon Molkara, who was formerly a man known as Fereydoon. Before the revolution, she had longed to become a woman but could not afford surgery. Furthermore, she wanted religious authorization. Since 1975, she had been writing letters to Ayatollah Khomeini, who was to become the leader of the revolution and was in exile. After the revolution, she was fired, forcedly injected with male hormone, and institutionalized. She was later released with help from her connection, and she kept lobbying many other leaders. Later she went to see Khomeini, who had returned to Iran. At first she was stopped and beaten by his guards, but eventually Khomeini gave her a letter to authorize her gender reassignment operation. The letter is later known as the fatwa that authorizes such operations in Iran.[2]
A small number of Iranian clerics have advised that homosexual men and women undergo gender reassignment in order for them to be able to live "normal lives".

اما در سال های پس از انقلاب شخصی به نام فریدون ملک ارا که با نام مریم ملک ارا شناخته میشود فتوای عمل را از شخص امام گرفته و در سال 2000 میلادی در سن 50 سالگی تولدی دوباره خود را جشن می گیرد.متاسفم که جزیی تر وقت ترجمه ندارم.اما در هر حال متن از سایت ویکیپدیا است .شاید به قول آقای جراح در فیلم، ایران بهشت تی اس هاست اما متاسفانه این افراد از خانواده ترک و به راه های خلاف برای امرار معاش کشیده می شوند.در هرحال شب خوش

Tuesday 11 March 2008

به بهانه بهار




صدا می آد


گوش کن!!!!میشنوی


صدای بهار می اد


بهار نزدیکه


شاید با رسیدن بهار تازه یادمون می افته


که سرمای زمستون تموم شده


تازه یادمون می افته که آدم برفی توی حیاط آب شده


نگاه کن می بینی


شکوفه های سیب توی راهند


خدای من.......... شکوفه های گیلاس رو نگاه کن


کودکی در بهار متولد خواهد شد.درست مثل من


من فرزند بهارم ،زیبا ترین فصل سال


یادمان باشد بهار زیبا ترین هدیه خداست


شب خوش

Monday 10 March 2008

تو قدر اب چه دانی


شاید دیدن وانت پیکان در کشوری مثل استرالیا عجیب و شاید هم غریب باشد .در هر حال این عکس ها در استرالیا گرفته شده.داستان ازاین قرار است که صاحب این خودرو،سه دستگاه وانت پیکان از ایران خریداری و به استرالیا برده.جل الخالق.حالا هی برین دنبال ماشین های خارجی.تو قدر اب چه دانی که در کنار فراتی.شب خوش

Sunday 9 March 2008

مدیریت شهری


مدت ها بود این عکس رو در کامپیوترم ذخیره کرده بودم که در موردش بنویسم.غلام حسین کرباسچی برای مردم ایران و بخصوص تهرانی ها چهره نام اشنایی بود و هست.شهردار اسبق تهران که ده سال با جان و دل برای تهران کار کرد.شهرداری که نه تنها چهره شهر تهران بعد از جنگ را تغییر داد بلکه در کلان شهری مثل تهران آغازگر فرهنگ سازی نوین بود.خوب خاطرم هست زمانی که در تهران گلدان های گل شهر داری را سرقت می کردند.کرباسچی گفت آنقدر گلدان می گذاریم که کسی گلدان ندزدد و چنین کرد.واقعا مدیریت ده ساله وی در تاریخ تهران کم سابقه بود.اما بعد از ده سال به هزار و یک دلیل دادگاهیش کردند.البته که تنها در یک پرونده بی اهمیت به گمانم ،محکوم شد .در هر حال پخش دادگاه های او زمینه را برای اینکه در ده سال مدیریت شهری او چه گذشت برای مردم روشن کرد.تهرانی که هر روز شاهد تغییر بود.در هر حال امروز هم مدیری لایق بر این شهر نظارت می کند ،مدیری که دنیای مدرن امروز را خوب می شناسد،دکتر قالیباف.ما ایرانی ها قدر خوبی ها را معمولا نمی دانیم.اما قالیباف کرباسچی دیگری است.برای همه مدیران آرزوی توفیق می کنم.شب خوش

Saturday 8 March 2008

موضوع انشإ


به این جمله فکر کنید: " بلند ترين ارتفاعي که باعث مرگ آدمي مي شود افتادن از چشمان کسيست که فکر مي کنید همه چيز اوست".عشق یعنی چه؟تا حالا فکر کردید چرا در دوران مدرسه عشق موضوع انشاء نبوده؟عشق برای شما چه تعریفی دارد؟آرامش ،لذت،پریشانی،بی قراری ،واقعا اگر به شما می گفتند عشق یعنی چه چه تعریفی می کردید؟برای خیلی ها عشق مقدس و برای خیل عظیم دیگر عشق پوچ و بی معنی ترین اتفاق در گذشته هر کس است.تا حالا عاشق شدین؟می گن عشق یعنی نفست را با ضربان قلب معشوق تنظیم کنی برای رسیدن به بی قراری .اما وای از اینکه این عشق بی سرانجام باشد.نه اصلا مشکل اینه که ما هر احساس تند و داغ رو هم به نام بد بخت عشق وصله می کنیم.شاید عشق تنها یک حسرت دیدار باشد.یک سادگی ساده و بی آلایش،یک گناه شاید هم یک اتفاق خوب.شاید یک تراژدی و شاید هزار و یک چیز بی معنی و با معنی.از عشق تنها میشود نوشت که اگر نبود ما ادم ها امروز نبودیم.عشق یعنی تنها نگاه بی قرار تو.در هرحال شب خوش

Friday 7 March 2008

بدون شرح


در آستانه سفر های نوروزی

Thursday 6 March 2008

به بهانه نیکوکاری





شاید گذر سریع زمان رو بشه از نوشته های هر روز من حس کرد.انقدر سریع از کنار ما رد می شود که گاهی از حیرت انگشت به دهان می مانم که امروز چگونه بود و چگونه گذشت.اگر روز ها ایستا بودند چه میشد؟کسی نمی مرد،کسی به دنیا نمی امد و پیر و بزرگ نمیشد.آن موقع چقدر زندگی عجیب میشد.این روز ها با نزدیک شدن به ایام شب عید ،مراسم نیکوکاری در سراسر کشور برگزار میشود. این مراسم معمولا از طرف بعضی ها موردا نقد قرار می گیرد که در جای خود قابل بحث است اما این حرکت های مردمی نشان از حس نوع دوستی مردم سرزمین ماست که به نظرم واقعا قابل تقدیر است.از جهتی دیگر پوشش رسانه های این مراسم بخصوص پوشش رادیو تلویزیونی ان قابل توجه است. مراسم سال 84 را من در حسینه ارشاد تهران بودم .یادش بخیر چقدر عمر زود می گذرد .شب خوش

Wednesday 5 March 2008

یک تجربه


انسان برای رسیدن به کمال، نیازمند تجربه است .هر تجربه ای بهای خود را دارد .بعضی ها بسیار گران و بعضی هم ارزانند.اما این بسته به خود ماست که چقدر از تجارب خود و دیگران درس بگیریم و یا از کنارشان به سادگی بگذریم.در هر حال برای ساختن فردا، انسان نیازمند تجریه است.بعضی ازآدم ها مثل من هر کاری را دوست دارند که تجربه کنند.شاید کار هایی باشد که فقط یکبار فرصت ان پیش اید.همانند تجربه همکاری با یک دندانپزشک موقع یک عمل جراحی.شاید اگر تا بحال دندان عقل را جراحی کرده باشید با حرف های من بیگانه نخواهید بود.در حدود یک ساعت و نیم جراحی طول کشید. شایدباور آن سخت باشد که چقدر فشار بر روی دستیار پزشک هست چه برسد به خود پزشک.واقعا گاهی که از حق ویزیت بالای پزشکان شکایت می کنیم ،باید بگویم که واقعا حلالشان ،چرا که پول اعصاب و فشار کاریشان واقعا غیر قابل مقایسه با پولی است که می گیرند.البته در پرانتز بگم که بعضی از دکتر ها هم بی انصافند.در هر حال واقعا باید گفت ،خسته نباشید.شب خوش

نوزدهم بهمن سال 1377 یاد آور یکی از تلخ ترین روز های زندگی خانواده ما بود.از دست دادن مادر بزرگ عزیزم ،انسانی دوست داشتنی و مهربان.انسانی به تمام معنا.دلتنگی دیدارش ،سال هاست که همراهمان است.یاد پنج شنبه های خانه مادر بزرگ بخیر.هنوز بوی ادویه پلو هایش در کوچه خورشید خوب به یادم است.چقدر زود گذشت،نه سال و امروز به یادش از فرسنگ ها دور سنگ مزارش را با اشک هایم می شویم.روحش همیشه شاد

Tuesday 4 March 2008

آقآ دایی، نه اون دایی اون یکی دایی

مراسم اهدا پیراهن شماره 10 مارا دونا اسطوره فوتبال آرژانتین به آقای رییس جمهور
به نظر هدیه عجیبی است به خدا خود آقای رییس جمهور هم تعجب کرده
سرمربي تيم ملي فوتبال گفت: تيم ملي ما بايد يازده بازيكن شماره 10 داشته باشد (خبرگزاري فارس.) این جمله آقا دایی بود.نه اون دایی ،علی دایی.نمی دونم من چرا گیر دادم به آقا دایی این روز ها.از بس حسودم.نمی تونم موفقیت دیگران را ببینم.دقیقا این جمله ایست که برای خیلی ها صدق می کند.حسادت سم خطرناکی است.در هر جایی باشد محیط راآلوده می کند و باعث عفونت می شود.شاید با هم دلی و محبت بشود برای تحکیم دوستی ها قدم برداشت.دوست ارزشمند ترین هدیه زندگی است که به قیمت سال ها عمر خریده شده است.شب خوش

Monday 3 March 2008

دو مطلب



امشب دو مطلب خواستم بنویسم که اولی مربوط می شود به دست نوشت چند روز قبلم در مورد اعتماد به نفس ایرانی ،یکی از دوستان دو عدد عکس برایم فرستاد که کارم را کمی راحت کرد.(عکس هایی که می بینید).دوستانی برایم چند خطی نوشتند و بد ندیدم که تکرارش کنم.نمی دانم چرا تا از حرفی و کلامی انتقاد می کنیم برچسب سیاسی به آن می زنیم. در حالی که تنها درد دل و حرف های حقیقی است که کمی تلخ است. در هر حال شاید این عکس ها برای خیلی ها آشنا باشد ،اما تکرارش مایه یاد آوری است که هنوز نیازمند تلاش برای تبدیل شدن به ابر قدرت جهانی هستیم.این از این مطلب.

اما مطلب دوم را از قول دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی، نقل می کنم که امار نگران کننده ایست .این نهاد دولتی اعلام کرد:" تحلیل های شش ماهه ابتدای سال جاری که بر روی ۱۰ هزار زوج مراجعه کننده به مراکز مداخله در بحران بهزیستی صورت گرفت، نشان می دهد که دلیل ۱۰ درصد طلاق ها، مشکلات جنسی است. این در حالی است که حدود سه ماه پیش و در کنگره خانواده و سلامت جنسی علت ۵۰ درصد طلاق ها مشکلات جنسی تشخیص داده شده بود. در آمار جدید دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی، اختلال جنسی در مردان به صورت سرد مزاجی با ۴۷ درصد، کمبود مهارت های رفتار جنسی با ۲۴ درصد، انزال زودرس با ۹ درصد و در بین زنان، ۶۷ درصد سرد مزاجی و ۲۳ درصد کمبود مهارت های رفتاری جنسی عنوان شده است. با این حال هنوز در دادگاه های خانواده صحبت بر سر مشکلات جنسی بین زوجین تابو محسوب می شود و بسیاری از زنان و مردان بر روی این مشکل سرپوش می گذارند یا این که درباره این مشکل آگاهی کافی ندارند" .فکر می کنم که این مطلب کاملا واضح بود که نیاز به توضیح نداشته باشد.اگر به سرنوشت نسل های بعد اهمیت می دهیم،این تابو را ما نسل جدید پدر و مادر های آینده از بین ببریم .در چهار چوب اخلاق و دیدن و هنجار های اجتماعی نیز می توان خیلی از مشکلات را حل کرد.شب خوش. طولانی شد ببخشید

Sunday 2 March 2008

تیم ملی مال بابامه




حسین رفیعی عزیز از مجریای خوب سازمان صدا و سیما یک برنامه ای با جواد یحیوی اجرا می کرد که همه فوتبالیست ها هم بودند.حتما در موبایل یا سایت یو تیوب آن را دیدید که ادای علی دایی را در می آورد .می گن از علی دایی می پرسن کی از تیم ملی می روی ،علی دایی میگه تیم ملی مال بابام ،امروز در خبر ها خواندم که مهندس علی دایی(به قول رضا رشید پور عزیز در برنامه شب شیشه ای)به سر مربی گری تیم ملی ایران انتخاب شد.انشا الله که موفق باشه اما من نفهمیدم این آس رو آقای کفاشیان چه جوری بعد از این همه چهره موفق داخلی ،روش شد و رو کرد.در هر حال مسئله اسم نیست ،مسئله نتیجه است و امیداریم تیم ملی موفق شود که اقلا تیم های پیش رو را شکست دهد.شب خوش

Saturday 1 March 2008

یک داستان ازعشق واقعی


رفتی بی آنکه بگویی خداحافظ که در پس زمینه سایت در حال پخش است، داستان یک عشق قدیمی است .شاید مربوط به هفت دهه پیش .داستان عشقی آسمانی، بی سر انجام زمینی.داستان در کنارسنگ قبر معشوق اتفاق می افته،پیر مردی رنجور و خمیده بعد از سال ها دوری از وطن ،در کنار معشوقش نشسته و از درد روزگار براش درد دل می کند . پیرمردی که با دردی لا علاج بعد از سال ها به دیدن عشق جاویدانش آمده و برای رسیدن به او لحظه شماری می کند.از برادر عزیزم ،سهیل ممنونم که با آهنگ زیبای محسن چاووشی(سنتوری) مرا همراهی کرد.امیدوارم اشک مهمان چشمان نازنینتان نشده باشد. شب خوش