پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Friday 24 December 2010

Merry Christmas

Posted by Picasa

Thursday 23 December 2010

شب یلدا 89

جای همه خالی

گفتم: «غم تو دارم» گفتا :«غمت سر آید» گفتم که «ماه من شو» گفتا: اگر برآید
گفتم: «ز مهرورزان رسم وفا بیاموز» گفتا: ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که «بر خیالت راه نظر ببندم» گفتا: که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که «بوی زلفت گمراه عالمم کرد» گفتا: اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم: «خوشا هوایی کز باد صبح خیزد» گفتا: خُنُک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که «نوش لعلت ما را به آرزو کشت» گفتا: تو بندگی کن؛ کو بنده پرور آید
گفتم: «دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟» گفتا: مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم: زمان عشرت دیدی که چون سر آمد؟» گفتا: خموش حافظ! کاین غصه هم سر آید

Monday 20 December 2010

یک روز در شهر با رانندگان تاکسی


امروز روز عجیبی بود،مرخصی و می بایست آرام باشد برای رسیدن به کارهای عقب افتاده . شاید اسم امروز رو بشود گذاشت "یک روزدر شهر با رانندگان تاکسی". صبح اول وقت یعنی دقیقا هفت و سی دقیقه بامداد با درد و دل های یک راننده تاکسی روزم رو شروع کردم که بعد از کمی سلام و احوال پرسی معموله سفره دلش رو باز کرد.درد دلش از گاز سیصد تومنی بود که امروز صبح زده بود . دقیقا" دو ساعت بعد با راننده دیگری همسفر شدم که از گرانی دیسک و صفحه کلاچ و بنزین و گاز گفت.ساعتی بعد با مسافر کشی همراه بودم که ناله از بی مسافری و گرانی بنزین می کرد ،انگار این روز ها مردم همه در خانه اند ،مسافری نیست،از نان هم گفت!شب موقع برگشتن به منزل آخرین تیر خلاص بود که راننده به خودش میزد ،روزی سی هزار تومان بنزین با این همه ترافیک و درآمد روزانه پنجاه هزار تومان ،استهلاک ماشین و هزار خرج دیگر،چه کسی پول اجاره خانه را خواهد داد. انصافا هم گران نگرفت کرایه اش را.جمعه ماشینش را برای فروش خواهد برد عبدل آباد.
آزاد سازی حامل های انرژی ،آب ،گاز ،برق ونان،این ها حرف های مردم همین کوچه و بازار بود که می گفتند که ماهی چهل هزار تومان یارانه کجای تورم هفتصد درصدی را خواهد گرفت ! همه خود یک پا اقتصاد دانند،اما سوال اینجاست که آیا همه خرج مردم آب و برق و گاز و بنزین بود ،خرج درس و دانشگاه و مدرسه و کیف و کتاب و هزار چیز دیگر نیست که از افزایش قیمت ها تاثیر خواهد گرفت،دوا گران نخواهد شد ،هزینه درمان ،کرایه تاکسی ،اتوبوس چی؟بالاخره گران خواهد شد !،کار کارشناسی که صحبتش هست آیا ندیده است که بیشتر اقلام مورد نیاز مردم توسط بخش خصوصی تامین می شود که آنها بنزین هفتصد تومانی می زنند و قبض آب و برق پرداخت می کنند ،آه خدای من به همه کسانی که این روزها سوال های بی جواب دارند رحم کن چرا که می دانم شاید رئیس جمهورمان نتواند پاسخ میلیون ها نامه را بدهد .
پدر بستنی می خواهم ،دخترم دادم پول بنزین

Wednesday 15 December 2010

Tuesday 14 December 2010

من و آسفالت مرچنت

Posted by Picasa
بندر عباس ایران

Monday 13 December 2010

و باز هم تودیع ،این بار مسعود شریفیان

دنیای عجیبی شده این روز های ما ،کار ما شده است بدرقه کسانی که دوستشان داریم که جدایی سخت است ،سخت تر از آنچه که تصور و خیالش را کنیم ،نه به دردناکی جدایی مرگ که درد ناک تر از ندیدن های هر روزه ،امروز هم باز عکسی یادگاری به یاد روزهای خوش گذشته،بدرقه هایی که هر روز از تعداد بدرقه کننده هایش کم می شود و بر تعداد مسافرانش افزون.

استادم از این شرکت رفت ،دوستش داشتم همانند پدر بود ،دوست ،برادر بود ،استاد اخلاقم بود ،به من آموخت که چگونه تجارت کنم در این دنیای پیچیده ،چقدر درد و دل کردیم ،چقدر خندیدیم ،چقدر زجر کشیدیم و چقدر بی طاقت شدیم .اما وقت وقت رفتنش بود ،که او بزرگ بود ،مرد بود،منشش علی وار بود ،افتاده بود ،گریه امانم نمی دهد ،میدانم که فردا نخواهی بود که برایت بگویم چه ها گذشت.

ندا ،جعفر و مسعود نازنینانی که به من آموختند چگونه باشم و بمانم.تک تک خاطرات را با خود تا ابد خواهم برد ،آن حلیم صبحگاهی ،آن محبت بی پایان ،آن افتادگی ،آن صمیمیت ،آن نگاه پر از احساس ،آن درس های زندگی و هزار و یک چیز دیگر،گریه امانم نمی دهد .

جناب آقای مسعود شریفیان،تودیعت هم مانند خودت ساده و بی آلایش بود ،کوله بار خاطرات خوش با شما بودن را تک تک خواهیم برد،به امید روزهای خوش همراه با موفقیت و سلامتی برای شما و خانواده



و آخرین عکس

Posted by Picasa


Sunday 12 December 2010

استاد کريم اصفهانيان

عموي بزرگوارم
استاد کريم اصفهانيان

Posted by Picasa

Friday 3 December 2010

ياد ايام

دکتر سهیل ،برادرم و من

Thursday 2 December 2010

مراسم توديع مهندس جعفر نوري

اگر شما هم خواستید برای مهندس نوری عزیز چیزی بنویسید در قسمت "نظر شما چیست"بنویسید شاید یک روز مهندس نوری آمد و خواند
بدون ذکر نام منتشر نخواهد شد

رفتن مهندس نوری برای تک تک بچه های شرکت ضربه سختی بود که همه مارا شکه کرد.مهندس نوری بعد از خانم حسینی دومین نفری بود که برای ماندم از روز نخست پافشاری کرد و حمایت های او بود که موقعیت های بسیار خوبی را برایم آفرید .
روز رفتنش نه از مراسم سخنرانی معمول مراسم های تودیع خبری بود و نه از فرش و قالیچه و سکه ،تنها چند خط یادگاری و کمی نوای خوش موسیقی برایش داشتیم که دلش به وسعت دریا بود و روحی لطیف داشت.عاشق داستان گفتن بود و ما عاشق شنیدن که روز آخر هم برایمان داستان گفت که دلگرممان کند اما شاید نمی دانست که رفتنش همانند پاییز بود که ندای سرما می داد. مهندس نوری رفت تا یاور پدرش باشد برای مراقب از مادری بیمار و دلتنگ . وقتی اشک در چشمانش حلقه زده بود برای گریه نکردن مقاومت می کرد دلم می خواست بجایش زار بزنم تا شاید فشاری که روز ها کشیده بود از روح خسته اش جدا شود.او رفت و ما هنوز مانده ایم و کوله باری از خاطرات شیرینش . هر جا هستی خوب و خوش باشی مهندس نوری عزیز
و آخرین عکس