پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Tuesday 30 September 2008

عید مبارک

عید سعید فطر مبارک باد

Monday 29 September 2008

مولانا حضرت دوست

یا آن گونه که هستی باش یا آن گونه باش که هستی
هشتم مهر ماه روز بزرگداشت عارف و شاعر بزرگ ایرانی ، جلال الدین محمد بلخی ،حضرت مولانا گرامی باد
.

Sunday 28 September 2008

Saturday 27 September 2008

دل تنگم من ازکوچه ها

از دلتنگی های من - سیب زمینی فری کثافت

یکی از عاداتی که شاید از دورانی که از پدر و مادرم اموختم ،دنبال کردن اخبار ایران و جهان بود،خوب خاطرم هست ،همشهری اولین روزنامه رنگی بود که در ایران چاپ شد و از آنجایی که قلمی قابل فهم تر از کیهان و اطلاعات که تنها روز نامه های آن موقع بودند ،داشت ما مشترک آن شده بودیم که با روزنامه خوانی و خبر من اجین شدم.بماند که انفجار تیتراژ و تنوع روزنامه ها در دوران اصلاحات سبب شد که مردم با فرهنگ روزنامه و خبر دوباره آشتی کنند ،حرکتی که دوام چندانی نداشت اما با همه گیر شدن اینترنت در ایران اخبار و رویداد ها با سرعت و سلامت بیشتری منتقل شد و حافظه تاریخی مردم با دوام تر شد.نقل این مقدمه به جهت این بود که به عادت همیشه خبر ها و مقالات امروز ایران را تورقی میزدم و خنده ام گرفت از خبر و حرف ها و حدیث ها.یکی از آزادی می گفت،یکی از سرمایه گزاری های خارجی،یکی از اسارت،یکی از مظاهری میگفت یکی از بهمنی.یکی راست می گفت یکی دیگرچپ،او هم حتما راست می گفت ،چرا که ماه رمضان است و دروغ معصیت است .یکی از رشد می گفت ،یکی رسوایش می کرد.یکی از دلایل کاهش نقدینگی می گفت یکی از تورم بالا.یکی از گوشت لاما می گفت و یکی از نیروگاه برق در دهات گینه بی صاحب .خدایا در این انفجار اطلاعات دل من می دانی برای چه تنگ است؟خدایا نخندی،دلم بجای این جنجالها برای خیابان های پر ترافیک تهران و هیجانش تنگ است،مثل مسابقات رالی صحرا بود.دلم برای سیب زمینی فری کثافت و آب میوه امید تنگ است .باورت می شود؟دلم برای صدای خش خش جارو تبریزی بابا رحیم تنگ است،حتما تا حالا بازنشسته شده .چه خاکی می کرد.وقتی همه خواب بودند او بیدار بود و وقتی همه بیدار او خواب.دلم برای دکه روزنامه فروشی سر کوچه دوازدهم تنگ شده،چقدرکیهان بچه ها خریدم،چقدر دانستنیها،چقدر همشهری جوانان خریدم.دلم برای بازارو سرای سیروس،تیمچه و ناصر خسرو تنگ شده.دلم برای فشم و دیزین و متل قو تنگ است.خدا من چقدر دلم تنگه و نمی دونستم .بازم بگم؟

Thursday 25 September 2008

تلویزیون و فرهنگ



سال های کودکی ما ،یعنی سال های دهه شصت و اوایل دهه هفتاد ،سال های سختی همراه با هزار و یک کمبود و کاستی بود.خوب خاطرم هست که تنها دو شبکه تلویزیونی یعنی شبکه یک و دو، روزانه تنها چند ساعت به پخش برنامه ها و فیلم های بعضا تکراری و اخبار می پرداختند و ساعت ده یا یازده شب هم برنامه ها تمام بود.اما در مقایسه تولیدات تلویزیونی سال های دور با این روز ها، تفاوت های آشکاری را شاهد آن هستیم که بی شک این تفاوت ها به نابودی فرهنگ اصیل ایرانی کمک بسزایی کرده است. فرهنگ سازی همیشه و در همه جای دنیا از دوران کودکی آغازمی شود و صد البته که در ایران ما و زمانی که ما کودک بودیم این کار به خوبی انجام می شد،راجع به دهه شصت حرف می زنم سال های کودکی خودم.یک نمونه اش همین مدرسه موش هاست که در قالب یک برنامه کودک ،فرهنگ و تربیت را به ما آموخت.نصیحت های معلم به شاگردانش بی شک در ما هم تاثیراتی را داشته است . یاد گرفتیم که چگونه در مدرسه رفتار کنیم ،چگونه بودن را علاوه بر تربیت خانواده به ما آموخت.اما امروز بچه های ما چه فرهنگی رااز سریال های و برنامه های مثلا نود قسمتی یاد می گیرند؟فحش ،ناسزا ،رفتار توهین آمیز با بزرگتر ها ،فریاد ،ناشکری،زندگی فقیرانه یا ماشین های آنچنانی ؟به خدا نسل جوان امروز ما به اندازه کافی در بی فرهنگی غرق هست ،غرق ترش نکنیم .اگر کودک امروز ما این ناسزا گویی ها در رسانه ملی ببیند ،که می بیند!!!فردایش تباه تر از امروز ماست.ما اگر احترام به والدین را از همین مدرسه موش ها یاد گرفتیم این نسل فحش و ناسزا و بد دهنی و گستاخی را از کسانی یاد می گیرند که برای ما تبدیل به چهره شده اند.نه اینکه برنامه سازی نکنید ،اگر برنامه این گونه می سازید که به قولی آب و نان دار است ،برنامه های هم برای آموزش و تربیت جوانان و کودکان بسازید و بدانید که پیرو جوان ،خرد و کلان شاهد شما است ،خاطرم هست که دوست و برادر نازنینم فرهاد ناصح همیشه نصیحت درستی می کرد می گفت هر وقت که جلوی دوربین می روی ،دیده می شوی ،به شعور بیننده احترام بگذار و بدان که هر حرفت شنیده می شود و تاثیر گزار است،شاید این نصیحتی است که باید به برنامه سازان کرد که بخدا حرف های شما تاثیر گزار است ،برای خنداندن مردم راه های بهتری هم هست .شب خوش



مدرسه موش ها

رازهای شخصیتی شما از زبان گل ها


شخصیت شناسی از روی ماه و ستاره و قهوه و سال و ماه تولد و غیره و ذلک رواج چشم گیری یافته است .البته شاید بعضی ها آن را به چشم خرافات ببینند اما بعضی از این پیش بینی ها درست است .شخصیت شناسی گل ها امروز از دوست خوبم (م)به دستم رسید.البته که منبع آن مشخص نیست به بزرگی خودتون ببخشید .جالب است بخوانید

رازهای شخصیتی شما از زبان گل ها


فروردین: گل رزشما گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام می دهید. بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت! اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است


اردیبهشت: گل نسترن فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید. دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید. خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی می کنید از مشاجرات دوری کنید.


خرداد: گل یاس سفیدرفتار دوستانه ای دارید. رک گو و پر حرف بوده و همین امر به جذابیت شما می افزاید. مانند گل یاس، همیشه برای زنده کردن یک مجلس و معطر کردن آن حضور دارید. از رفتار بد دیگران سریع می گذرید. برای رفاقت ارزش زیادی قائلید.


تیر: گل بنفشه زندگی همیشه برایتان شیرین نیست و زیاد یا فراز و فرودهای آن مواجه می شوید. به جای داشتن درآمد جزیی به فکر درآمدهای کلان هستید. ذهن خلاقی دارید و به دنبال فعالیتهای خلاقانه هستید. در خانه بیشتر از همه جا احساس امنیت و آرامش می کنید.


مرداد: گل شب بوفردی با محبت، خونگرم، دلسوز اما کمی عصبی هستید. غالباً از کمبود اعتماد به نفس رنج می برید و کمی نیز احساس ترس در شما دیده می شود. برخی اوقات مردم از اخلاق خوب شما سوء استفاده می کنند.


شهریور: گل داوودی جدی، متفکر و تا حدی اندیشمند هستید. در کارهایتان سرسختی و سماجت دارید و این مسئله گاهی به ضرر شما تمام می شود. به رغم آنکه شخص مهربانی هستید اما برخی اوقات رگه های نامهربانی در شما نمایان شده ک این مسئله دیگران را آزار می دهد.


مهر: گل زنبق فرد مودبی هستید. به سرعت عصبانی می شوید ولی خیلی سریع به حالت اولیه باز می گردید. از زیبایی لذت می برید. فرد محبوبی هستید و سرشت سخاوتمندی دارید. میل زیادی برای زندگی در شما موج می زند و از انجام هر کاری لذت می برید.


آبان: گل ارکیده به سرعت تصمیم می گیرید و در انجام کارهایتان بسیار سریع و چابک هستید.. تغییرات شغلی شما را نمی ترساند که این موضوع یکی از برتری های شخصیت شماست. توانایی استثنایی در سازماندهی کارهایتان دارید.


آذر: گل مریم احساساتی، صادق، باوفا، بشاش و خوش اخلاق هستید، اما اگر بخواهید می توانید همزمان روی دیگر سکه را نیز نشان دهید. خانه را تنها پناهگاه مطمئن زندگی می دانید. کمال طلب و تا حدی رویایی هستید که در برخی موارد این رگه های شخصیتی به کمک شما می آیند.


دی: گل همیشه بهاراهل رقابت و دوست بازی و قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون از خانه بگذرانید. بسیار توددار و در واقع درون گرا هستید، از شادی دیگران شاد می شوید اما خود به سختی به آرزوهایتان دست می یابید.


بهمن: گل گلایل باهوش هستید و می دانید چه می کنید. می خواهید همه امور مطابق میل شما باشد که البته گاهی می تواند به دلیل عدم توجه به نظر دیگران برایتان مشکل ساز شود. اما در مورد عشق صبور هستید. همواره اهدافی برای دستیابی دارید و واقعاً برای رسیدن به آنها تلاش می کنید.


اسفند: گل نرگس مهربان، با گذشت و بسیار تودار هستیدف به هیچ وجه خودخواه نیستید. همیشه بهتربن را برای دیگران می خواهید. دوستانتان برایتان بسیار مهم هستند و قدر آنچه را که دارید می دانید. بین دوستان محبوب هستید و در خانواده نظر شما بر دیگران ارجحیت دارد

Wednesday 24 September 2008

انتظار و کمی پراکنده


امروز داشتم فکر می کردم انتظار چیزه شیرینی ِ ،انتظار برای دیدن مسافرایی که برات خیلی عزیزن.مسافرایی که برای داشتنشون ماه ها و سال ها انتظار کشیدی و لحظه ها را به هم کوک زدی.حس قشنگی است برای تجربه کردن با هم بودن دوباره راه سختی رو طی کردیم ،هممون ،

چقدر سخته آدم به صورت محاوره ای بنویسه ولی یه حس ِ دیگس نه؟.در هر حال برای من بعد از دیروز که پایان نامه ام رو تموم کردم یه فصل جدید باز شد که باید منتظره اتفاقات جدید و شاید کمی پیچیده باشم. هر چه قسمت باشد راضی ام به رضای حق.

این روزه ها هوای مهر ،هوای قشنگی ، البته اینجا ،ایران شنیدم که بوی پاییز میاد.بوی پاییز رو دوست دارم. یاد جوونی ها بخیر، پاییز زیاد تر میرفتیم کوه پیمایی،یاد درکه و دربند و جمشیدیه بخیر.چه زود گذشت ،دوستانم هر کدام به سمت و سویی هستند و مشغول زندگی.

دنیا فصل عجیبی را در عرصه اقتصادی شاهد است ،غول های بزرگ اقتصادی یکی بعد از دیگری به زمین می خورند و حتی تزریق پول و حمایت دولت ها نیز کمکی نمی کند. موج اقتصادی در ایران نیز ویرانی های زیادی داشته است تا جایی که مظاهری را نیز با خود برد.مظاهری مردی منطقی بود و خوب در مقابل فشار های عجیب و غریب مقاومت کرد ودر آخر هم رفت.اما ازاداره دنیا و آخر و عاقبت آن نیز بگذریم به پراکنده آخر و داستان کمپین یا پویش برای آمدن خاتمی می رسیم .جریانی که شاید نتیجه آن کاملا مشخص است.خاتمی،بی شک تنها کسی نیست که بتواند سکان این کشتی را به دست بگیرد و چهره ها و اشخاص قوی ترو شاید مدیر تری در کشور وجود دارند که از خاتمی نیز بهترند اما خاتمی تنها کسی است که همه بر کاندیداتوری او اتفاق نظر دارند و بس.چهره هایی چون آقایان : قالیباف ،نوری ،ناطق نوری ،جاسبی ،و سایرین که این روز ها اسم هایشان می آید و می رود ،بسیارند ،به قولی کشور شاهد وفور رجل سیاسی است و این در حالی است که تنها خاتمی از همه طیف ها و جناح های مختلف ،حمایت می شود.اما آیا خاتمی می آید یا نه ،سوالی است که تا روز های آینده مشخص می شود.اما با توجه به شرایط موجود خاتمی برای خیلی ها اسطوره است اما باید بدانیم که هاشمی با آن همه قدرت و حمایت ............شاید من اشتباه کنم .در هر حال هر کسی که هدایت این کشتی را به دست بگیرد چه احمدی نژاد و چه خاتمی و سایرین ،با شرایط خطرناکترو سخت تری از لحاظ اقتصادی ،سیاسی و ...نسبت به سال های قبل روبرو خواهد بود . درهر حال شب خوش

Tuesday 23 September 2008

و برگی دیگر از قصه زندگی


خوب امروز ،روزی بود که باید «ن»را در انتهای پایان ِ،پایان نامه ام می گذاشتم ،راه سختی بود و خوشحالم که با لطف خداوند ،با حمایت های بی دریغ برادرم و خانواده نازنینم و دوستانم این راه سخت را به پایان رساندم.بی شک راه سختی بود. امروز وقتی پایان نامه ام را چاپ کردم ،انگار بار سنگینی را از دوش به زمین گذاشتم و لحظه ای چمشانم را بستم و خدا را شکر کردم.اگر چه روز های سخت و ساعت ها و لحظه های سخت تری داشتم اما پایان راه بسیار شیرین بودو برگی از کتاب زندگیم ورق خورد .خدایا شکرت

Sunday 21 September 2008

اول مهر


یکی از دوستان قشنگ نوشته بود که کاش اول مهرهم، زمانی که ما مدرسه ای بودیم تعطیل می شد.اول مهر برای هم نسلی های من یاد آور خاطرات تصویری زیادی است. ترانه همشاگردی سلام ،هنوزم یاد آوریش برایم آزار دهنده است .یا برنامه بازم مدرسه ام دیر شد.و هزار و یک خاطره ،حتی اون وق وق وق (ریتمک بخوانید)اول برنامه کودک ساعت پنج بعد از ظهر برای یاد آوری سال های دور کودکی ،شیرین است .امروز بایگانی خاطرات برادرم را تورقی زدم و عکسی دقیقا مربوط به بیست سال پیش پیدا کردم .اول مهر ماه سال 1367 .روز اول مهر رو خوب به یاد دارم ،انگار دیروز بود.

دبستان پسرانه سروش آزادی ،هفت صبح
تهران

پسر بچه ای با کوله پشتی زرد رنگش که از آب گذشته هم است.همراه پدر ،مادر بعد از عکاسی (دقیقا عکس بالا)در حیاطی که بوی پاییز می ده، برای طی مسیری طولانی به بلندای تاریخ یعنی دقیقا تا همین جا که نشستم و دارم می نویسم.

خیلی شلوغ است.همه بچه ها با والدین خود آمده اند.جلوی مدرسه شور و حال عجیبی است.بعضی ها گریه می کنند .بعضی ها می خندند.از حالا معلومه کی چی کارست.دست بعضی مادرا قرآن .بعضی کیف مدرسه بچه ها رو حمل می کنند.خیلی ها با پدر و مادر ،هر دو آمدند.مثل من .

هنوز به مدرسه نرسیدم ،بابا مشغول صحبت با من هستند.اما من مثل اینکه در یک دنیای دیگم.بابا : پسرم بزرگ شدی.باید خوب درس بخونی ،باید آینده خودت رو خوب بسازی.مادر قربون صدقه می رود.دلش هم شور می زند.مثل همیشه.
کیفم حاوی یک دفتر کاهی صد برگِ، شایدم شصت برگی با جلدی که خوب یادم است .یک لیوان کشویی آبی.مداد مشکی و قرمز(سوسمار نشان)،دستمال های کاغذی تا شده،هنر پدر است هنوز هم عادت دارم همانطوری دستمال توی جبیم می گذارم.مادر قاضی درست کرده ،میوه هم گذاشته.پدر خوشحال است مادر هم همینطور.من هم

وای چقدر شلوغ است این همه کلاس اولی ، هنوز روپوش مد نشده است.یه پسر بچه توپول گریه می کند .مادرش هم او را لوس می کند.وای چقدر حیاط شلوغ است.از فواید انقلاب است تولید نسل مثل جوجه کشی.هنوز کسی شعار ایست دو بچه کافیست را نمی داند،هنوز مد نشده.بچه ها همه به صف .هر صف 50 نفر.از جلو نظام ،اسلام پیروز است .خبر دار:خمینی رهبر.

شد جمهوری اسلامی به پا ........سرود ملی همشو یاد نیست،عوض شد........تلاوت قرآن و خیر مقدم مدیری عبوس .شاید با زنش شب دعوایش شده.ناظم ها چوب به دست،مگه قراره گوسفند بچرونن .اما کلاس ها عجب محشر است .سه نفر توی یک نیمکت..

گریه ............چیه عزیزم .من مامانم و می خوام.همون پسر لوس ننر است که جلوی در بود.مامانش امده سر کلاس.خانم معلم چقدر مهربونه .و........سال به سال 67-68-70-72-87

وزمان می گذرد و این داستان هنوز برایم تازگی دارد مثل دیروز بود.روز اول مهر اگر تعطیله اما فردا روز اول است .کلاس اولی ها شاید هم روزی مثل من از خاطراتشون بنویسن و آه بکشن که چقدر زود گذشت ،چقدر زود بزرگ شدیم.ناگهان چقدر زود دیر شد.شاید باز هم مدرسه ام دیر شد.......آغاز مهر ،مهر باران باد.

یا علی


امشب شب شهادت امیرالومنین ،شب شهادت مردی که برای خیلی ها مظهر قدرت ،شجاعت و هزار و یک صفت پاک و مقدس است.بی شک حضرت علی ،بعد از پیامبر اکرم (ص) نمادی از یک جریان فکری در نظام حکومت اسلامی بود.این جریان نه تنها در بین شیعیان مصداق داشته و دارد ،در بین اهل تسسنن هم وی از جایگاه خاص بر خوردار است.دیروز با یکی از دوستان اهل تسنن بحث به حکومت علی رسید و وی نقش حضرت را در بین خلفای بعد از پیامبر در بین اهل تسنن با احترام خاصی بیان می کرد.علی مرد ی بود که با هر گونه تحجر، قدرت­خواهی و ثروت ­طلبی به نام دین تا آخرین لحظات حیاتش مخالفت کرد و در محراب خدا اسلام را فریادکرد و رفت. علی یعنی قدرت ،یعنی عدالت یعنی مردانگی تا همیشه.یا علی

Saturday 20 September 2008

رهایت می کنم ،همانطور که تو کردی و تو می خواهی


دلم خیلی پره ،از خودم ،از تو ، از زمین و از زمون ،چراشو نپرس.مدت هاست که حرف نزدم و فقط نشستم و شنیدم ،دیدم و هیچ نگفتم. از کنارم بار ها گذشتی ،حتی بدون اینکه نگام کنی . شاید دلت پر باشه ،از من و از روزگار،نمی دونم .دلم منم پره، از تو و از روزگار.مدت هاست که در سکوتم غرقم و نفس می کشم.مدت هاست که برای رهای از تو هیچ کاری نکردم. مدت هاست که تو رو رها کردم ،همون طوری که خودم رو رها کردم.شدم یه موجود بی احساس ،شدیم مثل آدمی که روز گار می گذرونه برای رسیدن به ،نمی دونم کجا،شدم یه قلب یخی ،. یکی پرسید آخرش چی؟گفتم زندم و محکومم به زندگی ،محکومیتی که می تونه شیرین باشه و می تونه تلخ.اما باید شیرینش کرد.چند روزی می شه که شاهد یک بحثم ،بحثی برای اثبات ،نمی دونم چی؟بین دوتا فرشته :یکی مرگ و یکی زندگی.شاید خنده دار باشد اما این فرشته مرگ هم زنده است ،خودش دیروز گفت.اما من که فرشته زندگی ام همیشه زنده ام حتی اگر تو نباشی.شاید هیچ وقت نیایی و شاید هیچ وقت من و تو ما نشیم اما ،اما و اگر و شاید .تو کیستی ؟من کیستم ؟نمی دانم .اما میدانم که زنده ام و زندگی خواهم کرد با تو یا بی تو .باید رهایت کنم ،همانطور که سالهاست تو رهایم کردی.

توضیح: لطفا به دنبال اشخاص حقیقی و حقوقی نباشید ،این متن تنها نقشی از یک ذهن آشفته خیالی بود

Friday 19 September 2008

فرشگاه طبقاتی برای انتخاب شوهر

عکس تزیینی است
یک فروشگاهی که شوهر می فروشد ،در نیویورک باز شده است و خانم ها برای انتخاب یک شوهر می توانند آنجا بروند. مابین دستورالعمل ها در وروی یک توضیحی در مورد عملکرد فروشگاه وجود دارد.(شما ممکن است فروشگاه را فقط یک بار ویزیت کنید)شش طبقه موجود است با مردانی با ویژگیهای مختلف که هر چه خریدار به طبقات بالاتر می رود ویژگیها افزایش می یابد. اما یک شرط در این فروشگاه موجود است :شما ممکن است مردی را از یک طبقه انتخاب کنید ویا ممکن است شما رفتن به طبقه بالاتر رو انتخاب کنید اما شما نمی توانید به طبقه پایین تر بر گردید مگر برای خروج از ساختمان .
راهنمای طبقات

طبقهءیک:این مردان شغل دارند و خدارو دوست دارند.

طبقهءدو:این مردان شغل دارند-خدا وبچه هارو دوست دارند.

طبقهءسه:این مردان شغل دارند-خدا و بچه هارو دوست دارند وخیلی خوش قیافه هستند.

طبقهءچهار:این مردان شغل دارند-خدا و بچه هارو دوست دارند-خوش قیافه هستند و در کار خانه کمک می کنند. قبولش برایم واقعا سخت است ...باورم نمیشود هنوز او می رود به طبقهء پنج تا شرایط را بخواند.

طبقهء پنج:این مردان شغل دارند-خدا و بچه هارو دوست دارند-مجلل هستند-در کار خانه کمک می کنند و حرکات قوی رمانتیک دارند.

او خیلی فریفته شد اما به طبقهء ششم رفت وشرایط رو خواند.

طبقهء ششم

شما 4363012 مین بازدید کننده ی این طبقه هستید...در این طبقه هیچ مردی وجود ندارد و این طبقه فقط برای این ساخته شده که ثابت کنه راضی کردن زنان غیر ممکن است.

با تشکر از خرید شما از فروشگاه شوهریابی ...لطفا هنگام خروج مراقب باشید که زیاد از کوره در نروید... و روز خوبی داشته باشید.

نتیجه اخلاقی:بابا به اون چیزی که دارید راضی باش

خزان : بعضی ها هم اعتقاد دارند هیچ وقت نمی توان خانم ها را راضی کرد.ممنونم از دوست خوبی "م" که این میل را برایم فرستاد.

از نگاه لحظه ها

از نگاه لحظه ها - به یاد دوران خوش دانشجویی در ایران
انجمن علمی مهندسی نساجی

Wednesday 17 September 2008

یک سال گذشت ،به همین سرعت


الان توی کتاب خونه دانشگاهم،نشستم و دارم فکر می کنم .امروز روز عجیبی بود.17 سپتامبر ،دقیقا سال پیش چنین روزی بود که دوره کارشناسی ارشدم رو در این دانشگاه شروع کردم.رفتم و بچه هایی رو که تازه شروع می کنند رو دیدم.خندم گرفت که چقدر عمر زود می گذره .روزی که من جای اون ها نشسته بودم, هیچ وقت یک همچین روزی رو تصور نمی کردم که درس تمام شده باشد و روز های آخر پایان نامه ام را سپری کنم ،زود گذشت. در هر حال عمره .برای همه کسانی که این روز ها خودشون رو برای یک سال تحصیلی آماده می کنند آرزوی موفقیت می کنم.

Tuesday 16 September 2008

ایرانیان موفق در ناسا


امروز ای میلی به دستم رسید که برایم جالب بود .مدت ها بود که می خواستم از موفقیت چشم گیر ایرانیان در آمریکا و اروپا مطلبی بنویسم اما هیچ وقت فرصت نمی شد تا امروز. ایرانیان و بخصوص قشر تحصیل کرده در خارج از مرز های ایران نام ایران را بی شک جاودانه کردند. دکتران و مهندسان ایرانی در پروژه های عظیمی اروپایی و آمریکایی دارای جایگاه ویژه ای هستند.نامه ای که به دستم رسیده بود در مورد مرکز تحقیقات فضایی ناسا بود .درحدود 70 الی 80 ایرانی در ناسا فعالیت دارند طبق اخرین اماری که گرفته شده و در روزنامه فضا چاپ شده, 43 درصد ناسا از پژوهشگران ایرانی می باشد. از آن جمله می توان به آقایان و خانم ها : پروفسوردکتر محمد جمشیدی مدیر برنامه های داخلی ایستگاه فضایی ناسا،دکترفیروز نادری مدیر برنامه اجرایی سیاره مریخ در ایستگاه فضایی ناسا،دکترحمید برنجی عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا،دکترقاسم اسرار عضو هیات مدیره ایستگاه فضایی ناسا،دکترکاظم امیدوار عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا،دکترمحمد جمشیدی مدیر کنترل تکنیک ایستگاه فضایی ناسا، مهندس رضا غفاریان مهندس لابراتوار نیرو محرکه جت ایستگاه فضایی ناسا،پروفسور دکتر پرویز معین رییس موسسه مرکزی تحقیقاتی دانشگاه ناسا در آمریکا،پروفسوردکتر صمد حیاتی عضو هیات مدیره ایستگاه فضایی ناسا،دکترعبد الحمید کریمی در رابطه با ساخت موشک های فضایی در ناسا،و خانم دکتر مقدم در آزمایشگاه پیشرانش جت در ناسا بر روی رادارها کار می کنند،اشاره کرد.بی شک این افراد در رسیدن به جایگاه علمی خود زحمات بسیاری کشدند که بر هیچ کس پوشیده نیست.اما ایرانی بودن آنها بی شک مایه افتخار همه ایرانیان است .

Monday 15 September 2008

آغاز ماراتن برای ریاست جمهوری


یکی از اتفاقات نادری که در سی سال گذشته و پس از انقلاب این روز ها شاهد آن هستیم ،آغاززود هنگام فعالیت های انتخاباتی برای ریاست جمهوری است. شاید در هیچ دوره ای از دوران دولت های ایران ،ازیک سال و اندی قبل از انتخابات ،فعالیت های انتخاباتی به این داغی نبوده که امسال تجربه می کنیم . گروه های مختلفی از احزاب مختلف ،جنگ های روانی را برای حمایت و تخریب شخص یا اشخاصی آغاز کرده اند . در حقیقت تنور انتخابات خیلی زودتر از معمول روشن شده است . اما آقای خاتمی مثل همیشه بسیار حرف متینی زندند که :" به جای آنکه بگوییم چه کسی بیاید و چه کسی نیاید، بهتر است بگوییم آنکه می آید چه بکند و چگونه امور را سامان دهد. "(اینجا بخوانید). در حقیقت شرایط پیش آمده در کشور، اعم از داخلی و خارجی و عدم استفاده صحیح از موقعیت های پیش آمده همچون افزایش قیمت نفت وهمچنین تورم و اوضاع معیشتی مردم ، باعث گردیده که دلسوزان نظام برای بهبود شرایط فعلی از تمامی مهره های موجود خود استفاده کنند .اما ماه های آینده بی شک کشور آبستن تحولات داخلی خواهد بود که احزاب و جناح های کشور را فعال تر خواهد کرد.اما چه پیش خواهد آمد و چه کسی خواهدآمد الله و اعلم.

Sunday 14 September 2008

کوتاه از بزرگان


توصیه ساموئل مارتین جردن رییس کالج آمریکایی تهران سابق و دبیرستان البرزحاضر به دانش آموزان ایرانی:بچه‏ها مملكت شما سابقهٔ درخشانى داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگى به همت و شجاعت و كوشش شما دارد. اميدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و براى ملت و كشورتان مفيد واقع شويد.
وی از سال ۱۸۹۹ تا سال ۱۹۴۰ ریاست
کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را به عهده داشت. او بانی و سازنده دبیرستان البرز و مدرسه دخترانه آمریکایی تهران است.

Saturday 13 September 2008

زندان انفرادي الکترونيک


با ورود هر تکنولوژی به کشور ،معمولا فرهنگ استفاده و به کار گیری آن سال ها طول می کشد که وارد شود.در حقیقت هزینه های گزافی قبل و بعد از ورود تکنولوژی را دولت ها و مردم پرداخته اند.صد البته که هنوز هم فرهنگ خیلی چیز ها درکشور به قولی جا نیافتاده است .از این جمله می توان به اینترنت و موبایل که شاید در دهه های اخیر وارد کشور شده اند نام برد.اما غرض از بیان این جملات ،داستان استفاده از اینترنت در ایران است .اینترنت با ورود به ایران، زمینه ساز ورود فرهنگی غربی بود که شاید خانواده ها هنوز آمادگی آن را نداشتند. صد البته که با اجرایی شدن فیلترینگ ،بعضی مشکلات حل و بعضی دیگر حل نشده پاک شد. اما فرهنگ چت و چت بازی تبدیل به معضلی ،مشکل ساز برای خیلی ها شد است.سوء استفاده های غیر قابل باور و افزایش فرار دختران و افزایش جرائم اینترنتی از ان جمله اند. شاید وجود آزادی بدون مراقبت ،عدم ترس از تادیت و حضور گشت های ارشادی در دنیای مجازی یکی از دلایل محبوبیت چت در ایران بوده که روز به روز هم بر این محبوبیت اضافه می شود . در حقیقت به دلیل وجود موانع بر سر راه جوانان در دنیای واقعی ،ازجمله گرانی مسکن ،بی کاری و غیره ،دنیای مجازی تنها راهکار رهایی از تنهایی و کاهش انرژی جوانی برای پسران و دختران ایرانی بوده و هست. شاید اگر فرهنگ استفاده از اینترنت را قبل از اینترنت وارد می کردیم و همچنین به جای بگیر و ببند های مقطعی و رعب آور ،امر به معروف و نهی از منکر را پیشه می کردیم ،همانگونه که دین مبین اسلام سفارش کرده ،امروز به موج وسیعی از فساد های اینترنتی روبرو نبودیم .اما، شاید ،اگر ... و هزار یک اما و اگر دیگر .شاید برای پیش گیری کمی دیر شده باشد وباید به فکر درمان بود .جمله پایانی، زندان انفرادي الکترونيک : پشت ميز کامپیوتر حاوي ياهو مسنجرنشستن است .شب خوش

Friday 12 September 2008

آینده سازان ایران فردا


امروز کمی کوتاه می نویسم چرا که وقت تنگ است و کار بسیار.شاید هم نسلی های من و به قبل ، آدم های نصیحت پذیر تری باشند تا جوانان نسل حاضر،اما غرض صحبتی بود که در مورد تربیت فرزند با پدر و مادرم داشتیم ،نصایح والدین همیشه راه گشا است ،اما خوب خیلی ها باور ندارند.پدر حرف قشنگی میزدند که بچه اگر امروز جلوی تو گریه کند خیلی بهتر است که تو در آینده به حال بچه گریه کنی.واقعا این حرف درست است .امروز پدر و مادر ها با فرزندان خود اختلافات بسیار زیادی دارند.فرزندان پدر و مادر را افرادی با افکار کهنه و تاریخ مصرف گذشته می دانند.این در حالی است که پدر و مادرها باید مسئول تربیت فرزندان باشند.تنها فراهم کردن وسایل راحتی و آرامش همچون خودرو ،موبایل و غیره و ذلک تربیت نیست و باید در زمینه های دیگر اجتماعی و تربیتی نیز کوشش کرد.اما متاسفانه امروز روز شاهد سقوط تربیتی نسل جوان ایران هستیم که شاید نسل ها بعدی را نیز همانند بیماری لاعلاج به ورطه نابودی بکشاند .در هر حال برای تربیت فرزندان خود بکوشیم،اینها آینده سازان ایران فردایند

Thursday 11 September 2008

از نگاه لحظه ها- شرکت تکمیل بافت

به یاد دوران خوش گذشته - آزمایشگاه شرکت تکمیل بافت با دوستان خوبم و آقای مهندس احمدی
مهندس سعید سیدان -مهندس نادر وفا- مهندس بهنام صادقی
یاد باد آن روزگاران یابد باد

Wednesday 10 September 2008

مِهبانگ یا انفجار بزرگ


گاهی وقت ها باید به روز نوشت و گاهی هم به ساعت.امروز روز انفجار بزرگ است.انفجار بزرگ لحظه آغازین هستی را گویند که کل هستی (شامل زمان و هر سه بعد) از آن هنگام شروع شده‌است.و امروز دوباره این تجربه آغاز شد .این دستگاه عظیم که در ژنو ساخته شده است و9ميليارد دلارهزینه داشته است و استوانه‌اي به طول 27 كيلومتر كه داراي دو جريان پورتون به خلاف جهت يكديگر است و با رسيدن به سرعت 99/99 % نور، شليك اشعه‌هاي پرتون براي برخورد به يكديگر و شبيه سازي وضعيت كيهان بعد از انفجار بزرگ را شبیه سازی می کند .هر چند ترس هایی از جمله نابودی زمین بر اثرعدم قابليت كنترل حفره‌هاي سياه ايجاد شده توسط اين دستگاه مطرح بود اما امروز ساعت 9.30 صبح با موفقیت این دستگاه آغاز به کار کرد..پيش بيني شده اولين برخورد اتم‌ها به يكديگر 30 روز بعد رخ دهد.علم برای رسیدن به نادانسته هایش هر روز تلاش می کند و هر روز تجربه ای جدید را به دانش بشری اضافه می کند

Big Bang

منابع در صورت تمایل به مطالعه:به فارسی و انگلیسی





بابا بیا بابا بیا ،خواجو ز کرمان آمده


ورود به بعضی از حوزه ها ،نیازمند مطالعه و تحقیق وسیعی است و صد البته که رعایت باید ها و نباید ها یا به قولی خط قرمز ها الزامی است. یکی از حوزه ها که دارای وسعت و تنوع موضوعی است ،مسائل مربوط به سیاست می باشد که به نظر من بدون پشتوانه علمی مناسب ،ورود به این دریای خروشان کار دشواری است. همیشه در تقریر های روزانه سعی بر آن داشتم که در این حوزه حتی الامکان وارد نشوم اما گاهی به قولی از دستم در می رود و به عنوان دلسوزی برای جایی که متعلق به من است و من به او،گاهی چند خطی را با رعایت اصول به عنوان دست نوشته می نویسم چرا که نه در حوزه سیاست مطالعاتی علمی داشته و نه تجربه آن را دارم .چرا که به نظرم هر خط و کلمه ای که به ضرر کشور از طرف هر شخص حقیقی و یا حقوقی گفته شود ،خیانت به کشور و مردم است. هدف از این پیش مقدمه تنها به خاطر این بود که بگویم در حوزه سیاست تنها نظرات شخصی از روی دلسوزی است ،چرا که بی شک یقین دارم در پس هر تصمیمی هدفی نهفته است و همیشه گفته ام که صلاح مملکت با خسروان است .

اما این روزه ها استان کرمان کمی خبر ساز تر از سایر استان ها بوده است ،روز های قبل با بیان تراژدی رنگ ها خبر سازی کرد و امروز هم راه و ترابري استان و معاونت راهسازي اين اداره کل که ورود ارباب رجوع زن به اين اداره را ممنوع اعلام کردند!!!!!اینجا بخوانید. از این جا به بعد رو بار ها نوشتم و پاک کردم ،چرا که تمام نوشته هایم به اسلام طالبانی ختم می شد ،چیزی که تمام بزرگان دین ما و تشیع آن رانفی کرده و می کنند .پس ترجیح دادم که چیزی ننویسم و قضاوت را به شما واگذار کنم

Tuesday 9 September 2008

بانکداری ایرانی

بانکداری ایرانی با شعار مشتری مداری
هدف ما ،رضایت شماست

Monday 8 September 2008

کمی از حواشی زندگی

عکس تزئینی است - مهره مار به شرط چاقو

این روز ها خیلی زود می گذرند حتی زودتر از اون چیزی که فکر می کردم .تقریبا به اواخر صفحات این پایان نامه لعنتی دارم نزدیک می شم.می گم لعنتی چون خستم و الا که خودش درس های زیادی بهم یاد داد که بی شک مسیر زندگیم رو عوض کرد و خواهد کرد.چیزی دیگه نمونده .روزی که تموم کنم و نتیجه کارم رو ثبت رسمی کنم که شامل مراحل بررسی صحت نوشته است ،خبرش را می نویسم(1).خیلی جالب بود دیروز سایتی رو دیدم که توسط تعداد زیادی از اساتید در مبازه با کپی کردن مقالات بود که حرکت جالبی است (اینجا ببینید)هر چند که سال هاست در اروپا این مبارزه شروع شده است اما امیدوارم که این حرکت در ایران نیز با موفقیت دنبال شود .

اما نکته بعدی در مورد غلط های تایپی است که پدر نازنینم همیشه گوشزد می کنند.ممنونم اما به خدا هنوز فارسی یادم هست به خاطر کمی وقت معمولا فرصت باز خوانی ندارم اما به روی چشم سعی می کنم که بیشتر در تایپم دقت کنم.

نکته اخر برای کاروان ایران در بازی های پارا المپیک آرزوی موفقیت می کنم .هر چند که تا اینجا چند مدال و چندین برد را بدست آوردند.صد آفرین به غیرت و همت این عزیزان . کاش دیگران هم عدم کسب موفقیت را به پای مشیت الهی نمی گذاشتند و در مقابل عدم برنامه ریزی صحیح خود مسولیت پذیر می بودند.در هر حال و من الله توفیق

اگر بی موضوع نوشتم مرا به صفای دل هایتان عفو کنید.شب خوش

(1)plagiarism


Sunday 7 September 2008

بده دستی که دستی را بگیرم





بده دستی که دستی را بگیرم


زخجلت پیش محتاجان نمی رم


روز های ماه رمضون بی شک یه حال و هوای دیگه ای داره .البته این روز ها باید هر چیزی رو با کمی شک با فعل گذشته صرف کرد.چرا که مشکلات و معضلات پیش روی مردم، از معضل گرانی لجام گسیخته هر روزه تا صف های طولانی بنزین بگیر تا غیره و ذلک ،خیلی از عرف های جامعه را تغییر داده که صد البته امیدوارم که حس کمک و یاری از مستمند در این ماه عزیز عوض نشده باشد.ماه رمضون شاید برای خیلی هافقط به معنای نخوردن و نیاشامیدن و نماز و قرآن خواندن باشد که صد البته این فرایض دینی است که باید به جا آورد اما یکی دیگر از واجبات این ماه ، کمک به همنوعی است که شاید برای سحری، خودش را به خواب بزند که یادش نیاید یخچال خانه اش خالی است و افطارش را با ....الله و اعلم .شاید روزه ای که با پلو و خورشت شروع و با کباب بره و جوجه کباب افطارش باز شود،روزه ای برای نشان دادن به خلق خداست.خدا از این روزه گرفتن ها بی نیاز است، باور کنید.رمضان یعنی یادآوری بندگان خدا،یاد کسانی که قوت غالبشان نان و ماست بوده ،شاید ماست هم گران شده باشد،نمی دانم.رمضان یعنی عشق ورزیدن به کسانی که باید دوستشان داشته باشیم ،رمضان یعنی خودت نخوری ،اما به دیگری بخورانی .کاش کسی می دید که بچه های هزارو یک جای به نام آباد کنار این پایتخت، دلشان خیلی چیز ها می خواست.اگر همیشه نمی بینید تو را به روزه هایی که می گیرید قسم ،تو رابه قداست این ماهی که می گوییم ماه خداست ،قسم ،کمی هم به فکر بچه هایی باشیم که نیازمندند.جای دوری نیست اگر سری به جنوب شهر بزنید ،پیدایشان خواهید کرد.می دانم خدای بچه های معصوم سیستان و بلوچستان و کردستان و یاسوج و بجنورد و آباده و غیره آبادهم بزرگ است.آنها را شاید دیگر بندگان خدا دریابند


بده دستی که دستی را بگیرم
زخجلت پیش محتاجان نمی رم






Saturday 6 September 2008

من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟


من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی

مشت بر مهرهء تنهایی من پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت

بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفتهء خود خندیدی

از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست

بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت

عادتت را به غلط چرخهء ایمان خواندی

قلب صد پاره من مهرهء صد دانه نبود

تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن رشتهء ایمان دلم پاره شده ست

من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟
توضیح: متاسفانه شاعر آن را نمی دانم کیست
11.9.2008شعر از نغمه رضایی

Friday 5 September 2008

سرنوشت را از سر نوشت


به این جمله فکرکنید:کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت!!!اگر چنین اتفاقی می افتاد چه می کردید؟از یک تولد جلوگیری می کردید،راه اشتباه گذشته رو جبران می کردید یا شاید سرنوشت رو دوباره تجربه می کردید؟سرنوشت واقعا یعنی چه؟یعنی بودن و عملی کردن؟ یا پروسه برگشت ناپذیر و یا تسلیم شدن در برابر یک قانون نا نوشته؟واقعا راجع به این موضوع فکر کردین؟ .شنیدین می گن سرنوشت آدم ها رو روی پیشونیشون نوشتن ؟آره دقیقا همون جایی که الان دستتون رو گذاشتین!! می شه این رو قبول کرد یا سرنوشت هر کسی به جای پیشونی توی دست هاش؟برای نوشتنش!دقیقا ....گاهی سرنوشت رو آدم باید خودش بنویسه.بعضی ها خوش خط می نویسند،بعضی تند و با عجله ،و بعضی دیگه ....وای خدای من ،انچنان می نویسند که استغفرالله خدا هم تعجبش می گیره.شاید نشه هر سرنوشتی را رو نویسی کرد اما بی شک می شه که اون رو به زیبایی نوشت .یه کمی سخته می دونم اما هر کار سختی یک مزدی داره و مزد سرنوشت برای هر کسی فرق می کنه و هر کسی به اندازه تلاششه که می بره .شما چطور می نویسین خوش خط یا بد خط ؟کاش خدا خط خوش رو به همه می داد اما .....بجاش تلاش رو داد ...اما کاش تلاش رو هم به یک اندازه می داد ....اما نداد.اگر خواستیم سرنوشت رو دوباره بنویسیم ،این بارسعی کنیم که به زیبایی بنویسم .شب خوش

Thursday 4 September 2008

رنگ ها




رنگ ها یکی از اساسی ترین مشخصات برای بیان خصوصیات اشیا ،شخصیت انسانها و غیره و ذلک است .علم رنگ شناسی در همه عرصه های علمی،اقتصادی ،فرهنگی و حتی ورزشی(رنگ سبز کاروان ورزشی ایران در المپیک چین) از جایگاه ویژه ای بر خوردار است وتبدیل به یک علم شده است .این علم در رشته نساجی از اهمیت بسزایی بر خوردار است(دوستان شیمی نساجی بی شک فیزیک رنگ و رنگرزی طبیعی و مصنوعی را خوب به یاد دارند) این از بحث جایگاه علمی رنگ ها ،اما از طرف دیگر هر رنگ بیانگر خصلت خاصی است که بر هیچ کس پوشیده نیست.مثلا سبزرنگ صلح ،سفید نشانه آرامش و پاکی و قرمز نشان شجاعت و قدرت است البته که خصوصیات دیگری را نیز به آنها می توان اضافه کرد.این سه رنگ با نام مقدس الله ،رنگ های پرچم مقدس ایران ماست.در فرایض مذهبی هم رنگ ها جایگاه ویژه ای دارد،همانند لباس احرام که به رنگ سفید است که بی شک نشانی از پاکی و آرامش زوار خانه خداست است .اما خبری از استان کرمان مثال نغض تمام حرف های فوق بود . !!!!(اینجا بخوانید ).رنگها روح رنگ زندگی اند،کمی هم رنگی تر به دنیای اطرافمان نگاه کنیم.در حر حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند

Wednesday 3 September 2008

Tuesday 2 September 2008

شعر و موسیقی




زبان شعر ،زبان عجیبی است.بیان احساسات و عواطف در قالب بیت و قافیه .بی تردید زبان شیرین فارسی از معدود زبان هایی است که در موضوع شعر از وجاهت خاصی بر خوردار است و به پشتوانه شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی و فردوسی و باقی، تاریخچه بی بدیلی را برای خود ساخته است .شاهران معاصر هم بی شک با بیان عواطف و احساسات خود به زبان امروزی نقش به سزایی را در تلطیف زبان فارسی داشته اند. شعر یکی از شعرای ایران که صد البته با صدای یکی از خوانندگان بی مانند ایران زمین خوانده شده است ،شعر چشم من است.آنقدر این شعر زیبا و دل نشین است که بی شک هر کسی را با اسب خیال به سرزمین های دور پرواز می دهد.به قول عزیزی اشعار و موزیک ،سابق بر این، دارای روح و احساس فراوانی بود .این در حالی است که سال های اخیر شاهد سقوط شعر و موسیقی بوده ایم.شعر های بند تنبانی و هجو جای هزاران واژه پر احساسی که سال ها مردم با آنها عاشق شدند و عشق ورزیدند را گرفته است .امید وارم که موسیقی دانان جوان کشور هر چه زود تر از خواب غفلت بیدار شوند


شعر چشم من


چشم من بيا منو ياری بکن
گونه هام خشکيده شد کاری بکن
غيره گريه مگه کاری ميشه کرد
کاری از ما نمياد زاری بکن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
هرچی دريا رو زمين داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی ميداد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه کنن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
قصهء گذشته های خوب من
خيلی زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تاقيامت اشک حسرت ببارم
دل هيشکی مث من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گريه دوای دردمه
چرا چشمام اشکشو کم مياره
خورشیده روشن ما رو دزديدن
زیره اون ابرای سنگين کشيدن
همه جا رنگه سياهه ماتمه
فرصت موندنمون خيلی کمه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخوا
دسرنوشت چشاش کوره نمیبینه
زخم خنجرش ميمونه تو سينه
لب بسته سينهء غرق به خون
قصهء موندن آدم همينه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
شاعر : اردلان سرفراز

Monday 1 September 2008

چراغی که به خانه رواست ......اه ببخشید برق رفت

مرحوم مغفور توماس ادیسون

بی شک انتقاد سازنده یکی از راه های پیشرفت است .جمله ای که شاید برای خیلی از مدیران تراز اول کشور خوشایند نباشد،تا جایی که عدم موفقیت خود را با نام مقدس دین رفع و رجوع می کنند. همانند جملاتی که این روز ها در پی نتایج و حرف های مدیران شنیده میشود همانند :شکست در اسلام وجود ندارد و یا در نظام اسلامی ،استعفا معنا ندارد. هیچ شکی نیست که در دنیا طوفان اقتصادی ویرانگری برای همه کشور های دنیا از توسعه یافته و نیافته وجود دارد ،اما مشکلات زیر ساختی در این کشور ها وجود نداشته و ندارد.یکی از مشکلاتی که سال ها بود مردم شاهد آن نبودند ،قطعی برق است که این روز ها با برنامه مدون در حال اجرا است ،ان هم برای صرفه جویی !!!!،شنیدن این جملات در سال 1387 کمی خنده دار است .سال های جنگ و کم بود ها تمام شده است ،در آمد ها نوجومی حاصل ازنفت توان سرمایه گذاری را افزایش داده است. یاد تبلیغی افتادم که سال های پیش برای یکی از شرکت های بیمه پخش می شد ،وقتی جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟ آیا این کمبود ها نشان ضعف مدیریت ها و عدم توجه به برنامه توسعه بیست ساله ایران 1404نیست،ایران مترقی و پیشرفته ؟با چنین جهت گیری هایی؟دکتر امیری ،عضو کمیسیون انرژی مجلس شورای اسلامی گفت: «کسری اعتبارات و عدم سرمایه‌گذاری جدی در توسعه نیروگاههای برق، از مشکلات جدی بخش انرژی کشور است»(آفتاب)شاید بجای سرمایه گذاری در صنعت برق فلان کشور ضعیف و فقیر، در کشور بی برق خود سرمایه گذاری می کردیم. به قول ضرب المثل قدیمی چراغی که به خانه رواست.......نمی توان دیگر مشکلات کشور را به پای کمبود های گذشته گذاشت.در اسلام ناب محمدی اگر شکست وجود ندارد ، پیروزی وجود دارد ،اگر استعفا وجود ندارد ،امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد .بزرگان کشور و دلسوزان نظام باید چاره ای بیاندیشند.وقت تنگ است و زمان در حال گذر