پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Tuesday 2 September 2008

شعر و موسیقی




زبان شعر ،زبان عجیبی است.بیان احساسات و عواطف در قالب بیت و قافیه .بی تردید زبان شیرین فارسی از معدود زبان هایی است که در موضوع شعر از وجاهت خاصی بر خوردار است و به پشتوانه شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی و فردوسی و باقی، تاریخچه بی بدیلی را برای خود ساخته است .شاهران معاصر هم بی شک با بیان عواطف و احساسات خود به زبان امروزی نقش به سزایی را در تلطیف زبان فارسی داشته اند. شعر یکی از شعرای ایران که صد البته با صدای یکی از خوانندگان بی مانند ایران زمین خوانده شده است ،شعر چشم من است.آنقدر این شعر زیبا و دل نشین است که بی شک هر کسی را با اسب خیال به سرزمین های دور پرواز می دهد.به قول عزیزی اشعار و موزیک ،سابق بر این، دارای روح و احساس فراوانی بود .این در حالی است که سال های اخیر شاهد سقوط شعر و موسیقی بوده ایم.شعر های بند تنبانی و هجو جای هزاران واژه پر احساسی که سال ها مردم با آنها عاشق شدند و عشق ورزیدند را گرفته است .امید وارم که موسیقی دانان جوان کشور هر چه زود تر از خواب غفلت بیدار شوند


شعر چشم من


چشم من بيا منو ياری بکن
گونه هام خشکيده شد کاری بکن
غيره گريه مگه کاری ميشه کرد
کاری از ما نمياد زاری بکن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
هرچی دريا رو زمين داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی ميداد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه کنن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
قصهء گذشته های خوب من
خيلی زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تاقيامت اشک حسرت ببارم
دل هيشکی مث من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گريه دوای دردمه
چرا چشمام اشکشو کم مياره
خورشیده روشن ما رو دزديدن
زیره اون ابرای سنگين کشيدن
همه جا رنگه سياهه ماتمه
فرصت موندنمون خيلی کمه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخوا
دسرنوشت چشاش کوره نمیبینه
زخم خنجرش ميمونه تو سينه
لب بسته سينهء غرق به خون
قصهء موندن آدم همينه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
شاعر : اردلان سرفراز

4 comments:

Anonymous said...

حقیقتا رپ موسیقی ایران را نابود کرده است .داریوش این شعر رو شاهکار خونده

Unknown said...

با شما موافقم اما موسیقی سنتی و پاپ جایگاه خود را داردو رپ هم جای خود را که صد البته این روز ها مد شده است.بعضی از شعر ها واقعا کثیف است اما بعضی ها بد نمی خونن!!در هر حال.بلی ممنون داریوش این شعر رو خوانده.

Anonymous said...

از قديم گفتن هر وقت دوست داشتی افسردگی حاد بگيری، داريوش گوش کن، من که اگه بخوام داريوش گوش کنم ، اگه ابزار آلات خود کشی دم دستم باشه حتماً خودم رو زنده نمی زارم، از بس که اين بشر فاز منفی ميده

Anonymous said...

در من هزار حرف نگفته
هزار درد نهفته
هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند
در من هزار آهوی تشنه
در خشکسال دشت پریشانند
در من پرندگان مهاجر
ترانه های سفر را
در باغ های سوخته می خوانند
با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی ست
با من که زخم های فراوانی
بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند
هر قصه یک ترانه
هر ترانه خاطره ای دیگر
هر عشق یک ترانه ی بیدار است
در خامشی حضورم ، حرف مرا بفهم
یا برای عشق ، زبانی تازه پیدا کن
تا درد مشترک
زبان مشترکمان باشد
حرف مرا بفهم و مرابشنو
این من نه ،‌ آن من دیگر
آنکس که پنجره ی چشم های من او را
کهنه ترین قاب است
از پشت پنجره ی زندان
حرف مرا بفهم
که فریاد تمامی زندانیان
در تمامی اعصار است
در گیر و دار قتل عام کبوترها
در سوگ شاخه های تکه تکه ی زیتون
وقتی که از دل جوان ترین جوانه های عاشق باغ ماه
بر مسلخ همیشگی انسان
در لحظه ی شکفتن فریاد
باران سرخی از ستاره سرازیر است
آن سان که هر ستاره دلیل شرمساری خورشید های بسیاری
از برآمدنشان است
تو گریه می کنی
از عمق آشنای جنگل چشمانت
از عمق جنگلی که در آن پاییز ، در غروب به بغض نشسته
باران بی دریغ اشک تو می بارد
تا عطر خیس جنگل پاییز
در من هوای گریه برانگیزد
آنگاه از چشم ذهن من
شعری بسان گریه فرو ریزد
من شعر می نویسم
تو با ترانه های عاشق من ، عاشق
تو با ترانه های تشنه ی من دریا
بر پنج خط ساز سفر ،‌ زخمی می شوی
تو گریه می کنی
تو لحظه های شعر مرا ،‌ در خویش تجربه کرده
یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی
یا با ترانه های من بر لب
به رویا رویی جلادان به مسلخ خویش می شتابی
یعنی که با منی
دیروز
امروز
تا هنوز و همیشه
ایا زبان متشرک این نیست ؟
آن زبان تازه که می گفتم ؟
ایا زبان مشترک این نیست ؟