پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Thursday 30 October 2008

دوران گذر

عکس تزیینی است
بعضی وقت ها موضوع برای نوشتن هست ولی حوصله و دل و دماغی نیست برای نوشتن ،گاهی هم دل و دماغ هست و تراوشات ذهنی، اما موضوعی برای نوشتن نیست .دلم نمی خواهد برای دلخوش کردن حس بودنم و هر روز نوشتنم هر چیزی را کپی کنم ،اینجا قرار است فقط من باشم ،خودِ من ،اگر قرار بود دیگران باشند ،میشد دست نوشته های دیگران نه من.حس غریبی داریم این روز ها ،با خودم در حال جنگم،جنگی بدون دشمن ،بدون خنجر ،بدون هیچ تاکتیک و استراتژی جنگی.اه خدای من ،چه غوغایی است درونم،کودک و بالغ درونم با هم در حال جر و بحثند.شاید کودک درونم هم بزرگ شده است ،قشنگ بحث می کند،لذت می برم،با خنده های شیرین کودکانه خوب می گوید که بزرگ شده است .شاید کمی مبهم شده ام می دانم اما دوران گذر است ،دورانی است که باید بدانم که باید از خیلی قید ها گذشت ،چقدر سخت بود ،باید صندوقچه خاک خورده ام را ورق می زدم ،ممنونم که مثل همیشه ،مثل سال های دور،تا صبح دم در کنارم بودی ،شاید نمی توانستم به تنهایی خود را ببینم که فکر می کردم می بینم.اما حال بهتر از همیشه می دانم که باید محکم بود ،محکم تر بود بخاطر تو ، به خاطر من و به خاطر ما....خانواده ما...چقدر شیرین است حس بودن ،خوشحالم ،از روز های دیگر بیشتر خوشحالم ،باور کن هر چند که هنوز مبهمم