پی نوشت
Sunday, 31 August 2008
رمضان سلام
Saturday, 30 August 2008
آخر هفتهء خارجی از نوع ایرانی
Friday, 29 August 2008
Thursday, 28 August 2008
یادمان باشد
يادمان باشد اگرشاخه گلي چيديم
وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نكنيم
پــر پروانه شكستن هـنــر نيست
گر شكستيم ز غفلت من و مايي نكنيم
يادمان باشد ســـر ســـجاده عشق
جز براي دل مــحبوب دعـــــائي نكنيم
يادمان باشد از امروز خطائي نكنيم
گر در خود شكنيم هيـچ صدائي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم
اگر می دانید این شعر از کیست حتما برایم بنویسید ممنون می شوم
Wednesday, 27 August 2008
بسی رنج بردم در این سال سی
Tuesday, 26 August 2008
عشق یعنی همه نگاه های من
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت:
"من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم"
آنقدر این داستان نفس گیر بود که نتونستم از روش بگذرم و دست نوشته امروزم رو با رنگ عشق نقاشی کردم .کاش عشق ها اینقدر واقعی بود.شاید این داستان طرح یک ایده آل باشه اما واقعیتی از مدینه فاضله برای عشق هایی که امروز بوی تعفن ازش میاد.عشق های پولکی ،عشق های بنز و بی ام و و ماشین های مدل بالا ،عشق های ویلایی شمال و دوبی و هزار و یک چیز دیگه که وقتی سرو ته همشو بزنی می شه پول .کاش می شد یه همچین عشقی رو در دنیای واقعیت دیدو نقاشیش کرد.حتی عشق های هفت هشت سال پیش هم شده خاطره.شب خوش
دست نوشته های شبانه
Monday, 25 August 2008
به یاد او
اخوان ثالث
Sunday, 24 August 2008
زمستان تمام شد
المپیک چین هم تمام شد.شاید افتتاحیه و اختتامیه ای که چینی ها برگزار کردند تا سال ها تکرار ناشدنی باشد،با وجودی که شهر دار لندن قول داد که در سومین باری که لندن شاهد بر افراشته شدن پرچم المپیک خواهد بود ،تعجب جهانیان را بر انگیزد.چهار سال باید منتظر بود.اما بی شک چینی ها از همه لحاظ سنگ تمام گذاشتند و ثابت کردند که استحقاق این را داشتنه اند که تبدیل به قطب همه چیز شوند.اما زمستان تمام شد و سیا هی ها به ذغال ماند.ضرب المثلی که امروز برای ما صادق است.هزینه های بالغ بر چهل میلیارد تومان برای ورزش کشور که ماحصلش تنها یک طلا و یک برنز بود و صد البته تلاش تیم وشوو را نباید در نظر نگرفت اما خوب مدال های بی فایده .هر چند که به قول آقای مشائی ،استعفاء در نظام اسلامی بی معنا است !اما شاید پاسخ گویی آقای علی آبادی به هزاران سوال مردم ایرانی که حداقل انتظار داشتند در کشتی آزاد مدال های رنگارنگ را درو کنیم ،انتظار زیادی نباشد،هر چند که رییس فدراسیون فرمودند قدرت ایران در حد آسیا است!!!.اما در هر حال سال هاست که فرهنگ پاسخ گویی از میان ما ایرانی ها رفته است. فرزندان امروز که مدیران فردایند حتی به والدین خود پاسخگو نیستند چه رصد به باقی.اگر امکان دیدن تماشای مراسم اختتامیه را داشتید ،نمی دانم شما اثری از تیم ایران در بین شادی بازی کنانی که با شعار" یک دنیا یک رویا" همه به هم شاد بودند دیدید؟من که نه دیدم اما می دانم که اگر می خواهیم در دنیا بازدیده شویم باید در عرصه های مختلف دیده شویم.این المپیک هم تمام شد ،المپیک بعدی هم با همین روش ها به همین منوال خواهد بود.امسال رضا زاده نبود ،چهار سال دیگر هم ساعی نخواهد بود،یعنی طلا بی طلا.امروز بیدار شویم فردا دیر است.البته شاید به عادت بچه مدرسه ای ها از شنبه یا از اول ماه اما این شنبه ها و اول ماه ها هیچ وقت نمی رسد. ما چند سالی هست که در خوابیم. در هر حال صلاح مملکت خویش خسران دانند.شب خوش..
Saturday, 23 August 2008
لحظه ای با اسی فاتح
والی آنجا را از مردم خودشان می گذارم ولی کارهای کوچک را به آدمهای بزرگ و کارهای بزرگ را به آدمهای کوچک می دهم.اين جوری آدمهای بزرگ دل به کار نمیدهند و آدمهای کوچک کار بلد نيستند.
Friday, 22 August 2008
اصلاح طلبان طلایی شدند
عکس از سایت احسان دلاویز
Thursday, 21 August 2008
خدایا شکرت
منبع
Wednesday, 20 August 2008
کمی سینمایی
Tuesday, 19 August 2008
فرودگاه تعطیل است
از سوتی های پلیس گذرنامه
Monday, 18 August 2008
Sunday, 17 August 2008
کیست در پس این باب تنهایی ؟
Saturday, 16 August 2008
Red Bull
برخی نیز نوشابه رد بول را با نوشابه های الکلی مانند ودکا مخلوط کرده و مصرف می کنند.اما این اولین بار نیست که مسئله تاثیر بد این نوشابه در سلامت شخص مطرح می شود.در حال حاضر فروش این نوشابه در چند کشور از جمله نروژ، دانمارک و اروگوئه ممنوع اعلام شده است.ولی مالکین کارخانجات نوشابه سازی رد بول می گویند مقدار کافئین موجود در هر قوطی این نوشابه درست به همان اندازه ای است که در یک فنجان قهوه معمولی دیده می شود. آنها می گویند در سال گذشته سه و نیم میلیارد قوطی از این نوشابه در 143 کشور جهان به فروش رفته است و این خود نشانه این است که مقامات بهداشتی معتقدند مصرف آن بی خطر است. منبع
برترین های جهان در صنايع نساجي
شکاف فرهنگی
دختر دهه 70 : مرد باید تحصیلکرده باشه
دختر دهه 80: مرد باید پولدار باشه
پسر دهه60 : در سن 2 5 سالگی سیگاری میشد
پسر دهه70 : در 20 سالگی سیگاری می شد
پسر دهه80 : قبل از سن بلوغ سیگاری می شود
دختردهه60 : 30 ساله شدم و احساس ترشیدگی می کنم
دختردهه 70 : 25 ساله شدم و احساس ترشیدگی می کنم
دختردهه 80 : 20ساله شدم و احساس ترشیدگی می کنم
پسر دهه 60: دارم میرم باشگاه . . . دارم میرم زیر زمین بنوشم
پسر دهه 70 : دارم میرم مهمونی . . . دارم میرم قلیون بکشم
پسر دهه80 : دارم میرم دبی . . . دارم میرم توهم بزنم
Wednesday, 13 August 2008
پراکنده از دل تنگی ها
داشتم عکس نگاه می کردم. جایی خوندم که عکس ها لحظه ای از یک اتفاق است.اتفاق های خوب و بدی که شاید ،شاید که نه ،به حتم تکرار نشدنی هستند.دیدین بعضی ها از عکس دیدن و گرفتن بدشون می یاد.اگر نشنیدن حالا بشنوین.بعضی از آدم ها از دیدن گذشته در آینده می ترسن.جالب بود.ترس از پیری در گذشته های جوانی.خیلی فلسفی شد .خودمم هم نفهمیدم .این روز ها چقدر دلم می خواد پراکنده بنویسم .از کیوان بنویسم که چهرش رو مجسم می کنم وقتی جلوی کامپیوتر نشسته و عکس های دیجیتالی زندگیش رو مرور می کنه.واقعا عاشقه؟دلم می خواد از دختر و پسری بنویسم که دانشجواند و برای خرج تحصیل در بیمارستان قسمت دیپلمات زمین پاک می کنند .مادرم می پرسه چرا؟شاید دلش نمی خواد باور کنه که خیلی چیز ها عوض شده.دلم می خواد از کاغذ پاره هایی بنویسم که چقدر من و امثال من برای گرفتنش سختی و غربت و تنهایی می کشیم.دلم می خواد از بچه های پرورشگاه بنویسم که داغ بی کسی رو تا آخر عمر می بینند.دلم می خواد از قطعی برق بنویسم.قطعی برق به من چه ؟دلم می خواد از المپیک بنویسم از برو بچه های ایران که یکی بعد از دیگری حذف می شن .چرا ؟.دلم هوای آبمیوه امید کرده ،یادش بخیر.دلم می خواد از طرح های جور واجور برای تربیت نسل جون بنوسم.اثر داشت ؟نسل جوونی که چایی صبحش را با شیشه می خوره،نهار توی کریستال و شب توی دود خیابون های تهرون کروک ماشینش رو باز می کنه و برای دوست دخترش گل رز می خره دسته ای چند تومن؟نمی دونم قیمت از دستم در رفته .خندم گرفت شبکه خبر می گفت تورم انگلیس شده چهار درصد،کویت یازده درصد ،فلان جا اینقدر .... شاید نویسنده یادش رفته خبر رو از بازار تجریش ،از حسن آقا قصاب بپرسه، گوشت چند؟مرغ ،پنیر تخم مرغ.راستی توی فلان دهاته بهمان جا چه خبر .دلم می خواد پراکنده بنویسم .اما دلم هوای دود آلود تهرون رو می خواد ،قوربون چاله چوله های خیابون شاپور،یاد ترافیک میدون راه آهن،فرشته هنوزم ترافیکه،جردن چی؟بنزین گرون شد خاله خانم گفت ترافیک کم می شه . یاد بنزین هشتاد تومنی بخیر.من بنزین پنج تومنی هم یادم .سی لیتر صد و پنجاه تومن.خواب نیست ،خاطرس.واسه بنزین توی صف ،برق رفت ،ژنراتور بنزین نداره .آره دلم واسه جاده تنگه.دلم واسه اون خیابون های هر کی هر کیش که اگر راه نگیره بازی رو باختی تنگ شده .چقدر قانون ،چقدر انضباط ،چقدر آسایش ،چقدر احترام ،آدم از این ها خسته می شه.اگر امدم اولین جایی که برم، میرم پیش ضامن آهو،اون واسه ضمانت آدم ها هیچی نمی خواد .سال هاست نرفتم.دلم واسه ایران تنگه از خلیج همیشه فارسش تا خزرش،دلم واسه خونه تنگه .در هر حال شب خوش
Tuesday, 12 August 2008
شهر خاکستری از کیوان
کوچ اجباری
Monday, 11 August 2008
Sunday, 10 August 2008
ازچاله به چاه
Friday, 8 August 2008
سکوت بی معنی ترین واژه ای که محکوم به اختیارشی
به آرامی آغاز به مردن می کنیم
به آرامی آغاز به مردن میكنی
به آرامي آغاز به مردن میكنی
تو به آرامی آغاز به مردن میكنی
تو به آرامی آغاز به مردن میكنی
امروز زندگی را آغاز كن
شعرى از پابلو نرودا
چین کجا و ما کجا و بی وفایی ها کجا
Thursday, 7 August 2008
روز خبر نگار
Tuesday, 5 August 2008
وصيت نامه داريوش كبير
افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كرد ولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند .
امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد . همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند .
بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تا هر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم و تو نيز خواهيد مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند. زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد. هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده . عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي . بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجا حاضراند كردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است .
Monday, 4 August 2008
به یاد حسین پناهی
Sunday, 3 August 2008
پرت و پلا
Saturday, 2 August 2008
بدون شرح از دنیای خودرو
Friday, 1 August 2008
حسن کچل یا سیا کچل
یادم میاد سال های دبستان و راهنمایی و گاهی هم در دبیرستان برای مو خیلی سخت گیری بود. دوران دبستان که تب انقلاب و جنگ ،چهره عجیبی رو برای بچه مدرسه ای ها وجود آورده بود.تبی که کم کم فروکش کرد اما در چند سال اخیر با نام طرح امنیت اجتماعی دوباره آشکار شد منتها در مدرسه ای بزرگ تر به نام جامعه ،حالا درست و غلطش بماند به قضاوت جامعه و بزرگان فقط یک کلام از آقای احمدی نژاد ،رییس جمهور کافی که قبل از انتخابات گفتند که مشکل مملکت ما موی جوانان ما نیست !القصه برگردیم به سال های 67 به بعد و دهه هفتاد که من شاگرد مدرسه ای بودم ،صد حیف که عکسی از دوران مدرسه اینجا ندارم ،اگر ایران رفتم حتما یادم باشد که اسکن کنم.یاد م میاد که دوران مدرسه که کچل کردن سر اجباری بود و ماهی یکبار سر صف اسم می نوشتند و نمره انضباط کم می کردند ،من همیشه با کمک گواهی و میانجیگری مامانم ،هیچ وقت سرم را کچل نکردم .البته که کوتاه می کردم ،یاد جلیل سامورایی بخیر ،یک سعادت آباد بود و یک جلیل سامورایی ،اگر هم که نبود بابا زحمتش رو می کشدو انصافا هم قشنگ می زد.در هر حال سال های مدرسه و درس و کار وغیره و ذلک را بدون کچل کردن گذر کردم تا رسیدم به اینجا،کشوری در ینگه دنیاو بله .....جو انگلیسی ها که عاشق کچل کردن و تیغ زدن هستند به من هم سرایت کرد و بنده هم سرم را با ماشین نمره یک زدم ،کاری که در دوران مدرسه هیچ گاه نکردم .به این می گویند غرب زدگی و جو گیر شدن .در هر حال این هم از خاطرات گذشته و عذر من از کچلی که بعضی دوستان کنجکاو بودند.شب خوش