این ترانه بوی نان نمیدهد
بوی حرف دیگران نمیدهد
سفرهی دلم دوباره باز شد
سفرهای که بوی نان نمیدهد
نامهای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمیدهد
… با سلام و آروزی طول عمر
که زمانه این زمان نمیدهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمیدهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه آسمان نمیدهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد زمان نمیدهد
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمیدهد
هیچکس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمیدهد
هیچکس به غیر ناسزا تو را
هدیهای به رایگان نمیدهد
کس ز فرط های و هوی گرگ و میش
دل به هی هی شبان نمیدهد
جز دلت که قطرهای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمیدهد
عشق نام بینشانه است و کس
نام دیگری به آن نمیدهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمیدهد
ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این، نه آن، نمیدهد
پارههای این دلِ شکسته را
گریه هم دوباره جان نمیدهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریهام ولی امان نمیدهد
به یاد قیصرامین پور و ممنون از بارون
1 comment:
تنهاييم را با تو قسمت ميكنم سهم كمي نيست.گسترده تر از عالم تنهايي من عالمي نيست
غم انقدر دارم كه ميخواهم تمام فصلها را
بر سفره ي رنكين خود بنشانمت بنشين غمي نيست...
Post a Comment