پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Thursday 6 November 2008

هوای به شدت خاکستری


گاهی می خواهم ننویسم ،مثل دیروز ،دیدی ننوشتم؟می خواهم از نوشته هایم فرار کنم ،اما دلم رضا نیست.امروز پدر می گفت ،بخند. گفتم امروز حال و روز خوشی ندارم ،پرسیدند چرا؟بی دلیل نگاهش می کردم .دلم می خواست خود را در خیالم دفن می کردم.امروز چقدر هوا بارانی بود.سرد،خشک به رنگ خاکستری.حتی هوا خوری یک روز سرد پاییزی، آرام ترم نکرد.امدم ،نشستم و باز به هوای دوستان چرخی زدم ،برای دوستی چیزی نوشتم ،بی اسم ،بی رسم نمی دانم چرا ؟نپرس.شاید هوای این روز های فکرم خاکستری تر از هوای پاییز است.شاید فکرم هم از سفر های ذهنی ام خسته شده باشد .شاید برای رهایی باید از نو ،از اول ،از نمی دانم کجا شروع کرد.می دانم کمی پریشان حال می نویسم اما حالم خوب است ،خواستی باور کن خواستی باور نکن، که اگرمن بودم هیچ چیز را باور نمی کردم .نه خودم را نه تو را و نه این فضای پیچ وا پیچ زندگی را .فقط یک چیز را باور کن و آن هم زیبایی است که زندگی زیباست هرچقدر هم سخت باشد و پر درد .هرچیز حکمتی دارد باور کن حتی رفتن.....باور کن، این را باور کن

4 comments:

Anonymous said...

يک نصيحت از يک دوست: آدمهايي که زياد درون بينانه فکر می کنند، هيچ وقت به مقصد نمی رسند. تمام حرفهايت را فهميدم و حتی تجربه شان کردم.وبا اين گنگی آشنا هستم.نمی گويم اين نيز می گذرند ، چون تا ما نخواهيم همچنان خواهند بود

Anonymous said...

باید بروم...

آنجا که آفتابش پشت شیشه نیست...

دستان مردمش تیز نیست...

آواز گنجشک هایش از سر ترس نمیشکند...

و مردمش از لبخند نمیترسند...

بال هایم کو ؟

Unknown said...

دوست بی نام من ممنونم از نصیحت زیبایتان اما برای قضاوت در مورد درون گرایی یا بروزن گرایی نیازمند شناختید !!!اما خوشبختانه من به هیچ وجه درون گرا نیستم ،شاید معنای آن برای من فرق داشته باشد تا شما.اما به حرفتان موافقم که تا ما نخواهیم همچنان خواهد بود.

Unknown said...

ممنونم دوست من ،باران.آنجا کجاست ؟جایی به نام خانه؟یا شاید جایی دیگر دور تر از خانه؟اما بال هایم کو