پی نوشت
Tuesday, 30 September 2008
Monday, 29 September 2008
مولانا حضرت دوست
هشتم مهر ماه روز بزرگداشت عارف و شاعر بزرگ ایرانی ، جلال الدین محمد بلخی ،حضرت مولانا گرامی باد
.
Sunday, 28 September 2008
Saturday, 27 September 2008
دل تنگم من ازکوچه ها
Thursday, 25 September 2008
تلویزیون و فرهنگ
سال های کودکی ما ،یعنی سال های دهه شصت و اوایل دهه هفتاد ،سال های سختی همراه با هزار و یک کمبود و کاستی بود.خوب خاطرم هست که تنها دو شبکه تلویزیونی یعنی شبکه یک و دو، روزانه تنها چند ساعت به پخش برنامه ها و فیلم های بعضا تکراری و اخبار می پرداختند و ساعت ده یا یازده شب هم برنامه ها تمام بود.اما در مقایسه تولیدات تلویزیونی سال های دور با این روز ها، تفاوت های آشکاری را شاهد آن هستیم که بی شک این تفاوت ها به نابودی فرهنگ اصیل ایرانی کمک بسزایی کرده است. فرهنگ سازی همیشه و در همه جای دنیا از دوران کودکی آغازمی شود و صد البته که در ایران ما و زمانی که ما کودک بودیم این کار به خوبی انجام می شد،راجع به دهه شصت حرف می زنم سال های کودکی خودم.یک نمونه اش همین مدرسه موش هاست که در قالب یک برنامه کودک ،فرهنگ و تربیت را به ما آموخت.نصیحت های معلم به شاگردانش بی شک در ما هم تاثیراتی را داشته است . یاد گرفتیم که چگونه در مدرسه رفتار کنیم ،چگونه بودن را علاوه بر تربیت خانواده به ما آموخت.اما امروز بچه های ما چه فرهنگی رااز سریال های و برنامه های مثلا نود قسمتی یاد می گیرند؟فحش ،ناسزا ،رفتار توهین آمیز با بزرگتر ها ،فریاد ،ناشکری،زندگی فقیرانه یا ماشین های آنچنانی ؟به خدا نسل جوان امروز ما به اندازه کافی در بی فرهنگی غرق هست ،غرق ترش نکنیم .اگر کودک امروز ما این ناسزا گویی ها در رسانه ملی ببیند ،که می بیند!!!فردایش تباه تر از امروز ماست.ما اگر احترام به والدین را از همین مدرسه موش ها یاد گرفتیم این نسل فحش و ناسزا و بد دهنی و گستاخی را از کسانی یاد می گیرند که برای ما تبدیل به چهره شده اند.نه اینکه برنامه سازی نکنید ،اگر برنامه این گونه می سازید که به قولی آب و نان دار است ،برنامه های هم برای آموزش و تربیت جوانان و کودکان بسازید و بدانید که پیرو جوان ،خرد و کلان شاهد شما است ،خاطرم هست که دوست و برادر نازنینم فرهاد ناصح همیشه نصیحت درستی می کرد می گفت هر وقت که جلوی دوربین می روی ،دیده می شوی ،به شعور بیننده احترام بگذار و بدان که هر حرفت شنیده می شود و تاثیر گزار است،شاید این نصیحتی است که باید به برنامه سازان کرد که بخدا حرف های شما تاثیر گزار است ،برای خنداندن مردم راه های بهتری هم هست .شب خوش
مدرسه موش ها
رازهای شخصیتی شما از زبان گل ها
فروردین: گل رزشما گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام می دهید. بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت! اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است
Wednesday, 24 September 2008
انتظار و کمی پراکنده
Tuesday, 23 September 2008
و برگی دیگر از قصه زندگی
Sunday, 21 September 2008
اول مهر
یا علی
Saturday, 20 September 2008
رهایت می کنم ،همانطور که تو کردی و تو می خواهی
Friday, 19 September 2008
فرشگاه طبقاتی برای انتخاب شوهر
Wednesday, 17 September 2008
یک سال گذشت ،به همین سرعت
Tuesday, 16 September 2008
ایرانیان موفق در ناسا
Monday, 15 September 2008
آغاز ماراتن برای ریاست جمهوری
Sunday, 14 September 2008
کوتاه از بزرگان
وی از سال ۱۸۹۹ تا سال ۱۹۴۰ ریاست کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را به عهده داشت. او بانی و سازنده دبیرستان البرز و مدرسه دخترانه آمریکایی تهران است.
Saturday, 13 September 2008
زندان انفرادي الکترونيک
Friday, 12 September 2008
آینده سازان ایران فردا
Thursday, 11 September 2008
از نگاه لحظه ها- شرکت تکمیل بافت
Wednesday, 10 September 2008
مِهبانگ یا انفجار بزرگ
بابا بیا بابا بیا ،خواجو ز کرمان آمده
ورود به بعضی از حوزه ها ،نیازمند مطالعه و تحقیق وسیعی است و صد البته که رعایت باید ها و نباید ها یا به قولی خط قرمز ها الزامی است. یکی از حوزه ها که دارای وسعت و تنوع موضوعی است ،مسائل مربوط به سیاست می باشد که به نظر من بدون پشتوانه علمی مناسب ،ورود به این دریای خروشان کار دشواری است. همیشه در تقریر های روزانه سعی بر آن داشتم که در این حوزه حتی الامکان وارد نشوم اما گاهی به قولی از دستم در می رود و به عنوان دلسوزی برای جایی که متعلق به من است و من به او،گاهی چند خطی را با رعایت اصول به عنوان دست نوشته می نویسم چرا که نه در حوزه سیاست مطالعاتی علمی داشته و نه تجربه آن را دارم .چرا که به نظرم هر خط و کلمه ای که به ضرر کشور از طرف هر شخص حقیقی و یا حقوقی گفته شود ،خیانت به کشور و مردم است. هدف از این پیش مقدمه تنها به خاطر این بود که بگویم در حوزه سیاست تنها نظرات شخصی از روی دلسوزی است ،چرا که بی شک یقین دارم در پس هر تصمیمی هدفی نهفته است و همیشه گفته ام که صلاح مملکت با خسروان است .
اما این روزه ها استان کرمان کمی خبر ساز تر از سایر استان ها بوده است ،روز های قبل با بیان تراژدی رنگ ها خبر سازی کرد و امروز هم راه و ترابري استان و معاونت راهسازي اين اداره کل که ورود ارباب رجوع زن به اين اداره را ممنوع اعلام کردند!!!!!اینجا بخوانید. از این جا به بعد رو بار ها نوشتم و پاک کردم ،چرا که تمام نوشته هایم به اسلام طالبانی ختم می شد ،چیزی که تمام بزرگان دین ما و تشیع آن رانفی کرده و می کنند .پس ترجیح دادم که چیزی ننویسم و قضاوت را به شما واگذار کنم
Tuesday, 9 September 2008
Monday, 8 September 2008
کمی از حواشی زندگی
Sunday, 7 September 2008
بده دستی که دستی را بگیرم
بده دستی که دستی را بگیرم
زخجلت پیش محتاجان نمی رم
روز های ماه رمضون بی شک یه حال و هوای دیگه ای داره .البته این روز ها باید هر چیزی رو با کمی شک با فعل گذشته صرف کرد.چرا که مشکلات و معضلات پیش روی مردم، از معضل گرانی لجام گسیخته هر روزه تا صف های طولانی بنزین بگیر تا غیره و ذلک ،خیلی از عرف های جامعه را تغییر داده که صد البته امیدوارم که حس کمک و یاری از مستمند در این ماه عزیز عوض نشده باشد.ماه رمضون شاید برای خیلی هافقط به معنای نخوردن و نیاشامیدن و نماز و قرآن خواندن باشد که صد البته این فرایض دینی است که باید به جا آورد اما یکی دیگر از واجبات این ماه ، کمک به همنوعی است که شاید برای سحری، خودش را به خواب بزند که یادش نیاید یخچال خانه اش خالی است و افطارش را با ....الله و اعلم .شاید روزه ای که با پلو و خورشت شروع و با کباب بره و جوجه کباب افطارش باز شود،روزه ای برای نشان دادن به خلق خداست.خدا از این روزه گرفتن ها بی نیاز است، باور کنید.رمضان یعنی یادآوری بندگان خدا،یاد کسانی که قوت غالبشان نان و ماست بوده ،شاید ماست هم گران شده باشد،نمی دانم.رمضان یعنی عشق ورزیدن به کسانی که باید دوستشان داشته باشیم ،رمضان یعنی خودت نخوری ،اما به دیگری بخورانی .کاش کسی می دید که بچه های هزارو یک جای به نام آباد کنار این پایتخت، دلشان خیلی چیز ها می خواست.اگر همیشه نمی بینید تو را به روزه هایی که می گیرید قسم ،تو رابه قداست این ماهی که می گوییم ماه خداست ،قسم ،کمی هم به فکر بچه هایی باشیم که نیازمندند.جای دوری نیست اگر سری به جنوب شهر بزنید ،پیدایشان خواهید کرد.می دانم خدای بچه های معصوم سیستان و بلوچستان و کردستان و یاسوج و بجنورد و آباده و غیره آبادهم بزرگ است.آنها را شاید دیگر بندگان خدا دریابند
بده دستی که دستی را بگیرم
زخجلت پیش محتاجان نمی رم
Saturday, 6 September 2008
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟
Friday, 5 September 2008
سرنوشت را از سر نوشت
Thursday, 4 September 2008
رنگ ها
Wednesday, 3 September 2008
Tuesday, 2 September 2008
شعر و موسیقی
گونه هام خشکيده شد کاری بکن
غيره گريه مگه کاری ميشه کرد
کاری از ما نمياد زاری بکن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
هرچی دريا رو زمين داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی ميداد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه کنن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
قصهء گذشته های خوب من
خيلی زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تاقيامت اشک حسرت ببارم
دل هيشکی مث من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گريه دوای دردمه
چرا چشمام اشکشو کم مياره
خورشیده روشن ما رو دزديدن
زیره اون ابرای سنگين کشيدن
همه جا رنگه سياهه ماتمه
فرصت موندنمون خيلی کمه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخوا
دسرنوشت چشاش کوره نمیبینه
زخم خنجرش ميمونه تو سينه
لب بسته سينهء غرق به خون
قصهء موندن آدم همينه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
شاعر : اردلان سرفراز