پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Monday 29 October 2007

بی تو هیچم

از من گفته بودی از منی که سال ها به انتظار بودم
لحظات را به امید سحری تا صبح گاهان بیدار
من از تو برای تو نوشته بودم سا لها
از تویی که بار ها به عروسک تنهایی یادت کرده بودم
بار ها نوشتم به دنبالت می گردم تا شبانگاهان
تا که یابم معشوق را در دل تنهایی شب
که من عشق را در تنهایی آموخته بودم ودر شب
که من در تو متبلور شدم و تو در من
نمی دانم نمره ام از کلاس تنهایی شب چه بود
اما هدیه قبولیم شیرین بود شیرین ترین هدیه از معبود
سال ها بود که کلمات را از زندان تنهاییم به کاغذ ها می دوختم
به انتظار بودم که چقدر انتظار سخت
سال ها نوشتم ، سال ها گشتم به امیدی
که چقدر آشیانه ام تاریک بود و حال
و حال آتش درونمان روشن کرده است زندگی از شفق تا فلق
استوار تراز دیروزم آرام تر از سال های قبل
من صدایی شنیده ام به بلندای وحی
من نوری دیده ام به زیبایی شمس
آنقدر قدرت یافته ام که زمین باز ایستانم ز چرخش
من بی نگاه تو اذن طلوع نمی دهم به خورشید
که من امروز با تو جاریم مثل رود
من از صدای باد برایت آواز عشق خواهم خواند
از امواج پر تلاطم دریا بریات آرامش خواهم ساخت
و من امروز بیشتر از دیروز و کمتر از فردا دوستت دارم
و می دانم و آگاهم که زمان بی تو خواهد ایستاد .
===================================
کتاب صندوقچه قدیمی

No comments: