پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Saturday 27 October 2007

گذاشت و گذشت


دیگه دارم از تو خالی می شم
نــه می خوام که از تو خالی بشم
سالها بود که انتظار نگاهی داشتم
در انتظار نگاهی به غروب چشم دوخته بودم
قرمزی غروب برایم یاد آور عشق بود
عشقی که می سوخت و خاموش می شد
تنها برق ستارگان بود که به یادم می آورد ،خورشید غروب کرده است
شب،تاریکی ؛سیاهی ، ظلمت ، خاموشی
و باز طلوعی دیگر اما با غروبی نزدیک
سالها بود که در کنارت بودم و هیچ نگفتم
تنها صدای قلبم بود که مونسم بود
همدمم بود واسه لحظه های تنهایی که برام خیلی بود
لحظه هایی که تک تک ثانیه هاش به امید غروب به هم می رسید
زمانی که بی تو گذشت ،اما نامت پیوند من و دلخوشی هایم بود
اما چه زود گذشت ، نه چه سخت گذشت
که من هم باید بگذارم و بگذرم که از تو آموختم
اما چه جانی از من به سر آمد
از تو خالی شدن یعنی از خود فرار کردن
یعنی تک تک لحظه ها را بی تو طی کردن
یعنی بهاری بی گل ،زمستانی بی برف
چراغی بی نور و دلی خاموش
اما چاره ای نیست گذاشتن و گذشتن رسم شده است
شعار شده است ، شعاری برای فرار کردن ،برای بی خیالی
اما برای ادامه راه باید از تو خالی شد
از تویی که هیچ وقت همدمم نبودی
هیچ وقت با من نبودی ،هیچ وقت
از تویی که هیچ وقت از نوشته های تلخم بیرون نیامدی ،هیچ وقت
با تو بودن برایم یعنی نوشتن ، یعنی زار زدن
یعنی محکو به زندان ابدی کلمات
بی تو بودن یعنی ، نه ...نه ... نه.............
با تو بودن تو خیالم گرچه بی تو بود اما شیرین بود
شیرین تر از خالی شدن ، فرار کردن
اما باید رفت ،گذاشت و گذشت
=========================
ازکتاب من و تنهایی های من

No comments: