می توان آيا به دريا حكم كرد
موج را آيا توان فرمود: ايست!
آنكه دستور زبان عشق را
خوب می دانست تيغ تيز را
یه موضوع که همون یک موضوع باشه به قول ما تهرانی ها،یاد فرزاد حسنی و مجموعه کوله پشتی افتادم ،کارش و دوست داشتم گاهی وقتها خیلی این لفض و بکار می برد که آره ما تهرونیا میگیم فلان چیز و بهمان چیز.بگذریم البته گاهی تند هم میرفت و مهمون بدبخت رو بد کنف می کرد .بگذریم امروز آقا رضای گل بلبل(1) از من پرسید ببینم این نوشته ها مال کیه ؟من هم گفتم اون هایی که اسم کتاب رو میزنم نوشته های خودم بقیش واسم جالب که میگذارم اینجا.من نه شاعرم نه نویسنده .گه گاهی می نویسم به قول یکی از بزرگان که یادم نیست کی بوده،کاش از عموم بپرسم ،گاهی قلم رو روی کاغذ به گریه وا می دارم.در هر حال اگه دوست دارین خوشحال میشم بخونین اگه نه که شما رو به خیر و ما رو به سلامت.اها چشم بابا چشم تا حالا دو تا مجموعه دست نوشته هام رو جمع آوری کردم .یکی به اسم من و تنهایی های من و دیگری صندوقچه خاطرات .حالا دیگه جدا شب خوش
سال ها پیش بود
تازه آموخته بودم چگونه بودن را
تازه نگاه کردن به غنچه تازه شکفته گل ها را یاد گرفته بودم
چقدر زود گذشت چقدر دل کندن سخت بود
چقدر دل دادگی سخت تر و چقدر عشق روحانی
سال ها پیش بود
تازه آموخته بودم عشق را با مداد زندگی بنوسیم
عین را با قرمز،شین را با سبز و قاف را با سفید
که عشق برایم معنای زندگی بود
سال ها پیش بود
آموخته بودم بمانم و عاشق شوم
زندگی کنم و بیاموزم که عشق یعنی زندگی
چقدر زود گذشت چقدر زود تمام نقاشی هایم از عشق بخار شد
سال ها پیش بود
روز های با تو بودن برایم روز های سختی بود سخت تر از بی تو بودن
چقدر افسانه ساختیم و قصه ها پرداختیم
چقدر صادقانه نگاه کردیم و گذشتیم
چه بی احساس نگاه مان کردند و گذشتند
چقدر سخت بود ،چقدر سخت بود
سال ها پیش بود