پی نوشت
Monday, 31 December 2007
Sunday, 30 December 2007
میدان جنگ
Saturday, 29 December 2007
Friday, 28 December 2007
یا علی
Thursday, 27 December 2007
جهان سوم
Wednesday, 26 December 2007
حافظ
Tuesday, 25 December 2007
دانشجو
واقعا یک لحظه احساس کردم که عجب دنیایی شده که دانشجوی های ما این گونه شده اند و دانشگاه های ما هم به این گونه.به قول یکی از بزرگان دین و فلسفه گاهی گفتن بعضی از مسائل ،از حیث وجودی ان مسئله هم بدتر باشد.نه به خاطر اینکه فشن بودن را ان گونه نوشته اند بلکه دانشگاه و دانشجو حرمت خاصی دارد به قولی حفظ حرمت دانشگاه به عهده همه است .شب خوش
Monday, 24 December 2007
به بهانه کریسمس
Sunday, 23 December 2007
اسم
سیامک در اوستا
در نسک مفقود چهرداد از سیامک سخن رفته بود. خلاصهٔ این نسک در دینکرت آمده است.
سیامک در منابع پهلوی
در متنهای پهلوی بر خلاف شاهنامه سیامک فرزند کیومرث نیست بلکه فرزند مشی و مشیانه است.(گاهی نیز نسل دوم مشی و مشیانهاست). اصولا چون در منابع پهلوی کیومرث نخستین انسان است و هوشنگ نخستین شاه و از آنجا که شاهی مستلزم وجود رعایا و فرمانبرداران است میان کیومرث و هوشنگ چندین نسل فاصله است. یکی از حلقههای این زنجیر (کیومرث تا هوشنگ) سیامک است.
سیامک در شاهنامه
در شاهنامه سیامک فرزند کیومرث است که در زمان حیات کیومرث در نبردی با دیوان کشته میشود. پس از کیومرث، هوشنگ فرزند سیامک به شاهی میرسد. پس از مرگ سیامک کیومرث و هوشنگ به خونخواهی مرگ او به نبرد دیو میروند، او را گرفتار میکنند و میکشند.سیامک دیگری هم در شاهنامه وجود دارد که از پهلوانان توران است و تنها در داستان دوازده رخ به او اشاره شده است. او در نبردی تنبهتن با گرازه پهلوان ایرانی کشته میشود. گرازه او را چنان سخت بر زمین میزند که استخوانش شکسته و جان میسپارد.
سیامک در منابع اسلامی
در اکثر منابع اسلامی نیز میان کیومرث و هوشنگ چندین نسل فاصله است و سیامک جایی در میان این دو.
سیامک نیز همچون کیومرث در داستانهای ایرانی پس از اسلام جایگاه بلندی نیافت.
Saturday, 22 December 2007
یاد
کسی باز مـــــرا در خــــــواب خـــواهـــد دیــــد
آیا باز کسی به یاد خواهــد آورد ایامـــی را که گـــــذشـــت
کسی باز خاطرات کودکی را به یاد خواهد آورد
آیا باز کسی پرواز پرستو ها را به طرف جنوب خواهد دید
کسی باز مونـــــــس تنهایی شب ها خواهد بـود
آیا باز کسی آدم بـــــــــــودن را به یـــــــــــاد خــواهد داشت
کسی باز دوستـــــــی را به نیکی یاد خواهد کرد
وآیا باز کسی خواهــــــــد آمـــــد کـــه بگویــید دوســـتت دارم
Friday, 21 December 2007
جشن تولد یلدای عزیز به همراه بنزین عزیز تر
Thursday, 20 December 2007
عید قربان و شب یلدا
یک چیز دیگر رو هم نفهمیدم و اون اینکه امروز 29 آذر بود و باید قاعدتا فردا شب ،شب یلدا باشه چرا همه امروز تبریک می گن؟شاید مد شده .من آخه از مد ایران کمی عقبم .در هر حال شادی هاتون به بلندای شب یلدا (البته می گن چند ثانیه ای بیشتر نیست) ولی شادی های شما بی انتها .شب یلدا زیر کرسی ،خونه مادر بزرگ و پدر بزرگ .با هندوانه و انار.فال حافظ هم شنیدنش از کلام پدربزرگ حال و هوایی داره .جای منم خالی کنین.پارسال شب یلدای خاطره انگیزی بود.سر ضبط کار یک جشنواره بودیم به نام جشنواره دختران آفتاب.یادش بخیر حتما باید یک عکس از اون شب پیدا کنم .لباس ایل بختیاری تنم بود.
یلـــــدا جـــــان تولدت مبارک
Wednesday, 19 December 2007
پراکنده
علی باقر زاده، معاون آموزش و پرورش عمومی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد حدود ۱۱۵ هزار دانش آموز مقطع ابتدایی امسال بعد از ثبت نام، ترک تحصیل کرده اند.واقعا با خواندن این مطلب دلم ریخت .این حرف نه سیاسی است ونه اقتصادی نه هیچ چیز دیگر ،تنها واقعیتی تلخ که نباید از کنارش گذشت.این ها کسانی بودند که پدران و مادران آینده ما هستند.بی سواد؟یعنی چه؟شاید هیچ گاه معنای سیاست و حکومت داری را نفهمم.اما امروز آقای قالبیاف قشنگ گفتند:نفت 10 دلار شود، تورم و بدبختي داريم. 100 دلار هم شود باز هم تورم ميشود.بالاخره تكليف ما را روشن كنيد.نفت گران شود خوب است يا بد. و از همه جالب تر هاله افشار نخستین زن ایرانی است که به عضویت مجلس اعیان بریتانیا در می آید.او استاد علوم سیاسی و مطالعات قومی– مذهبی در دانشگاه یورک انگلستان و استاد قوانین اسلامی در دانشکده بین المللی حقوق تطبیقی در استراسبورگ فرانسه است. باعث بسی افتخار برای ما ایرانیان .
Tuesday, 18 December 2007
یک اتفاق جالب
Monday, 17 December 2007
وداع
بگـــــــــــــــــــــــــــــــــذار همـــــــــــــــــــــــــــــه بدانند
می خواهم دوستــــــــت دارم را فــــریاد بـــــــــــــــزنم
می خواهم برای معلم عشق، مشق دوستت دارم بنویسم
من دوستت دارم را از تو آموختم ای معلم کلاس عشق
من درس خـــــــــوب بودن را در پاکــــــــی نگاهت دیدم
تو دوستت دارم را برایم به گونه ای دیگر گفتی
دوستت دارم را تو واژه ای از حــــــــــــق گفتی
دوستت دارم از برای من واژهای زمینی بود
تو به من آموختی که عشق را آســـمانی ببینم
که من از عشـــق زمینی عاشق عشق خدا شم
دوستـــت دارم را بــــــــــــارها از بـــــــــــرایت گـــــــفتم
هر بار دوستت دارم را از برایم معنای تازه ای بخشیدی
اما دو ستت دارم تنهای واژه ای بود که بر تخته سبز کلاس عشق ماند
و حال من و معـــــــلم عشق می خواهیم با کلاس درس عشق وداع کنیم
وداعـــــــــی از دوســــــــــــــت داشـــــتن ها، وداعی با سرخی احساس
و مــــــــــــــــــن امـــــــروز در امتحــان عشق فقط سکوت مـــــی کنم
که او از عشق برایم چه ها گفت و من تنها تـوان سکوت کردن دارم
که او مظــــــهر پاک عشـــــــق بـــــــــــــــــــــــــــود ولی من ؟
من امروز در آخرین لحظه وداع به دنبال معجزه بودم
معجــــــــــــــــــزه ای که هیچ وقــــــــــــت اتفاق نیفتاد
و تنها دوستت دارم نمره ء این کلاس عشق بود
نمره قبولی اما تلخ چــــــــون وداع نزدیک است .
بــــــــــــــد رود ای معـــلم کلاس عشـــــــــق بـد رود
Sunday, 16 December 2007
جشن های سال نو
Saturday, 15 December 2007
فیتیله فردام تعطیله
Friday, 14 December 2007
زیارت نامه معشوق
Thursday, 13 December 2007
کاغذ بی نشان
روزی بر تکه ای کاغذ خواهم نوشت نامت را
روزی بر تکه ای کاغذ خواهم نوشت رسمت را
روزی بر تکه کاغذ پاره ای خواهم نوشت
خواهـــم گـــفــت کــه دوستـــت داشـــــــتم
تا بدانی که احساسم همچون کاغذ، پاره پاره شد
تا بخــــــــوانی چـــــه گذشـــــت بر من خسته دل
تا بـبــیـنـی کـــه ســالها چـــــــه نوشتم بر قلبم
تا بدانی که بازی کودکانه ام بازی احساس بود
و من گفتم.... سالها گفتم که دوستــــت دارم
امــــا نـــــدیدی و گــــذاشـــتی و گــــذشــــتی
و حال با تنـــی رنجـــــور می گوییم
ای نو گل بهار تنهاییم دوستت دارم
بخدا دوستت دارم
Wednesday, 12 December 2007
خلیج همیشه فارس
Tuesday, 11 December 2007
Monday, 10 December 2007
Sunday, 9 December 2007
Saturday, 8 December 2007
کبوتر عاشقی
دلم در کوچه پس کوچه های دل تنگی اسیره
دلم ،اسیر عاشقی ای کهنه است
گفته بودم تنهایم نگذار اما.....
حالامن تنها، خسته و بی کسم
من تنهای تنهام
امشب با تنهاییم روزمو افطار کردم
کاش نگاهم می کردی
کاش با پر نگاهم پرواز می کردی
کاش من و تو ما می بودیم
اما تنها در پس سایه ات راه رفتم و نگاهت می کردم
چه قشنگ بود خنده های کودکانه ات
شیرین بود راه رفتنت زیر باران
در سایه هایت گم شده بودم
در تنهایی هایم اسیر بودم
اسیر بند و زنجیر، اسیر سایه ها
چه تند می دویدی اما من اسیر بودم ،
چه سبک بال بودی اما من در اسارت خاک
دیدی؟ دلت همین را می خواست ببیند؟
دلت می خواست، رفتنت را ببینم
آری دیدم ، تلخ بود
تلخیی که حتی شیرینی دیدارمان را هم تلخ کرد
رفتی و دیگردلی نمانده برای عاشقی
نمی خواهم دیگر دل به عاشقی بسپارم
من خسته ام ،خسته از عشق و هر کلام عاشقانه
کبوتر قشنگ پرواز کن تا به اوج
من زمینی ام و جایم روی همین زمین خسته است
بدرود ،بدرود ای مسافرای کبوتر قشنگ عاشقی بدرود .
Friday, 7 December 2007
روزمرگی
Thursday, 6 December 2007
زندگی پر از اشتباه است
Wednesday, 5 December 2007
اشك
Tuesday, 4 December 2007
عشق واژهای پر رنگ در بی رنگی
شبی آمد تنها و خسته و عاشق
بی سر پناه و زخمی و خسته
آمد و تنهاییش را در سفره احساسم گستراند
تنهاییش را با تنهاییم مرحمی گذاشتم
دو تنها و غریب بودیم در غربت تنهایی
تنهاییم را گریه کردو به تنهاییش گریستم
به دنبال عشق بود من گریزان
به دنبال یار بود من خسته
به سوی نور بود و من تاریکی
تنها دستانش را دردست گرفتم و به غربت سرد تنهایی نگریستیم
به سقوط خورشید در غروب
به صفای دل عشاق می نگریستیم و می گریستیم
او تنها
من خسته
او عاشق
تنها می نگریستیم و می گریستیم
تنهاییش همرنگ تنهاییم بود
معنای عشقش معنای تازه ای از واژه بی پایان عشق
عشق واژه ای پر رنگ در دشت زرد زندگی
Monday, 3 December 2007
چرا نرگس دیگه نمی خنده؟
نرگس ولی دیگه هیچ وقت نمی خنده
نرگس شاید دیگه حتی نتونه گریه هم بکنه
نرگس وقتی می خواد بنویسه بابا، بابا کمرش خم می شه
نرگس وقتی می خواد بنویسه مادر، مادر زجه می زنه
نرگس وقتی سرما وجودش رو میلرزونه دیگه سراغ آتیش نمی ره
نرگس آتیش رو با وجودش حس کرده
نرگس شاید دلش می خواست معلم بشه
نرگس دلش می خواست روی تخته آتیش رو حجی کنه
نرگس اما .........نرگس اما زندگیش با آتیش خو گرفته
نرگسی که زییا ترین گل شیراز
نرگس حيدري دانش آموز حادثه ديده بر اثر آتش سوزي مدرسه
روستاي درودزن مرودشت از توابع شيراز
Sunday, 2 December 2007
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
با هم گریه می کنند و با هم می بینند.و حتی با هم به خواب می روند.
ولی هیچ وقت یکدیگر را نمی بینند و این معنای واقعی دوستی است.
امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا امان از وقتی که یک مخلوق زیبا(منظور نویسنده یک خانم زیبا بوده) جلوی این دو دوست ظاهر می شود. یکی از چشم ها ،چشمک می زند و چشم دیگر همچنان باز است.
نتیجه اخلاقی داستان : خانم ها همه چیز را به هم میزنند حتی بهترین دوستی ها را.
گاهی از اوقات نوشته ها می توانند درسر ساز باشند مثل این نوشته، ولی این داستان نه تنها در آقایان صادق است بلکه در خانم ها شاید رواج بیشتری دارد چرا که به مجرد آشنایی با مردی خوش تیپ وخوش پوش باو پرادوی سفید اه ببخشید منظورم اسب سفید بود ،شاید 80% دوستی های قبلی خودشون رو فراموش می کنند نمیگم چرا چون چراشو خوب می دونین این مثال مربوط به خانم ها بود آقایان عزیز هم مشخصات رو بهتر از من می دونین .اما واقعا چرا ؟آیا این هم از همون سوال های بی جواب همیشگی منه .فکر کنم بلی این سوال هم جوابی نداره .شب خوش
Saturday, 1 December 2007
گفتگو با قورباغه
م