پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Sunday 20 April 2008

بادبا یاد


چقدر کودکانه می خندید
چقدر دلش برای کودکیش تنگ بود
با هر دمش کودکیش را موج می داد
گل می ساخت برای کودکی که دلش کودک بود
گنجینه کودکیش را با هوا گره می زد
میفروخت به من و ما
برای امرار معاشش
اما می خندید خوشحال از خوشحالی کودکی که می خندید
او هم همیشه آرزو داشت اما نمی توانست
دلش برای روز های رفته تنگ بود
او تنها می خندید که کودکش همیشه بخندد
شاید کودکش نمی دانست پدر هم کودکانه می خندد
چقدر دلش برای کودکیش تنگ بود

No comments: