پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Friday, 30 May 2008

موسیقی زیر زمینی یا رپ


موسیقی رپ یا به قولی موسیقی زیر زمینی بعد از انقلاب قدمتی چند ساله داردو همانند طفل نوپایی مشغول تجربه و کسب مهارت های لازم است.البته که این طفل نو پا به شدت پله های ترقی را طی کرده.دقیقا سرچشمه آن را نمی دانم که از کجا و توسط چه کسی آغاز شد اما طرفداران و علاقمندان بسیاری در داخل و خارج از ایران پیدا کرد.حتی تاثیر زیادی در موسیقی لس آنجلسی هم داشته ،تا جایی که خانم گوگوش هر به قولی رپر شده اند و در کار آخری کمی هم رپ زمزمه کردند.شاید آغاز فعالیت های دفاتر تلویزیون های خصوصی در ایران همانند مهاجر و ایران موزیک ، میدان وسیعی به جوانان و خوانندگان داخلی داده است.اما در هر حال در این سبک موسیقی هم همانند باقی سبک ها نقاط ضعف و قوت زیادی وجود دارد.بعضی از ها واقعا برای ابراز وجود کلماتی بی معنی را به عنوان موزیک رپ می خواهند غالب کنند اما کسی موفق است که با علم و یقین در این راه قدم بگذارد.در هر حال نیرو و پتانسیلی که در موسیقی زیر زمینی وجود دارد باید ارج نهاده شود.البته که بی شک نیازمند درک متقابل برای ادامه فعالیت این سبک در داخل ایران باید بوجود اید و الا که باید شاهد مهاجرت قشر دیگری از افراد جامعه نیز باشیم .در هر حال موسیقی دوای روح است .من رو خزانم رپ می خونم..................................ببخشید تاثیر موسیقی زیر زمینی بود که در این جااز خوانندگان خزان پوزش می طلبم.شب خوش

بدون شرح

در حاشیه طرح افزایش امنیت اجتماعی

Thursday, 29 May 2008

ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ايم


سال های کودکی را خوب به یاد دارم.سال های بعد از جنگ،جنگی که برای دفاع از آب و خاکمان خیلی چیز ها را فدا کردیم ،جوانان شجاعی که هر کدامشان می توانستند امروز برای ایران ،کسی باشند.هنوز که هنوز است هر روز هم شاهد پر پر شدن جوانان دیروز و مردان شیمیایی امروزیم .در هر حال باید می جنگیدیم که ثابت کنیم ایرانی هیچ گاه از خاکش نخواهد گذشته همان طور که از نام خلیج همیشه فارسش نخواهد گذشت.اما سال های بعد از جنگ به علت مشکلات بعد از جنگ، ساعت های طولانی در بی برقی به سر می بردیم،حال و هوایی داشت.درس خواندن با نور شمع.سال ها گذشت و قطعی های شبانه تمام شده بود.دوران،دوران سازندگی بود و اصلاحات.همه مرد میدان بودند و کار کشته.زمستان امسال وقتی برف تهران و بهتر بگویم ایران را فلج کردو انقدر نزولات آسمانی فراوان بود که فرصتی برای برف روبی نبود البته بعضی هم می گفتند سوخت برای برف روبی نداریم،به شوخی گفتم: با نمک است که اگر تابستان بگویند که آب نداریم.خدا این سق سیاه من را لعنت کند که همان شد و مردم باز چراغ نفتی ها و چراغ زنبوری ها را از گوشه انباری ها در آوردند.پدر شجاعانه همانند یک قهرمان ملی به مادر می گوید که دیدی زن چقدر خوب شد به حرفت گوش نکردم و این چراغ نفتی ها را دور نریختم.چرا که کسی فکر نمی کرد باز دلش برای دود چراغ نفتی ها تنگ شده باشد.امروز وزیر نیرو خبر از افزایش خاموشی ها میداد.نمی دانم چرا خدا همه مشکلات را برای دولت نهم گذاشته؟نفت فلان قیمتی،تورم،نرخ بالای مسکن و بیکاری، بی برقی ،بی آبی ،بی گازی و بی بنزینی.افزایش نقدینگی.تهدیدات خارجی،بسته های اتمی،این همه مشکل برای یک دولت ؟به خدا انصاف نیست. کاش می شد گفت که مشکلات بخاطرتبعات جنگ است و یا به خاطر دوران سیاه پهلوی اما سال هاست که از جنگ و انقلاب گذشته و ما هنوز به قول آقای حداد عادل هنوز اول وصف تو مانده‌ايم.در هر حال شب خوش
اي برتر از قياس و خيال و گمان و وهم .... وز آنچه ديده‌ايم و شنيديم و خوانده‌ايم
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر .... ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ايم

Wednesday, 28 May 2008

کارت قرمز




مدت ها بود که در رابطه با فیلم «کارت قرمز»حرف و حدیث های زیادی شنیده بودم.مهناز افضلی کارگردان و بازیگر سینمای ایران با مستندی با نام کارت قرمز شاید نقش تاثیر گذاری در به تعویق افتادن حکم اعدام شهلا معشوقه ناصر محمد خانی فوتبالست،داشت.امشب این فیلم با زیر نویس انگلیسی از شبکه چهار تلویزیون انگلیس* پخش شد و البته با کمی تاخیر موفق به دیدن این مستند شدم.خارج از موضوع اصلی فیلم که درباره ماجرای جنجالی شهلا جاهد، همسر صیغه ای ناصر محمدخانی فوتبالیست که به اتهام قتل همسر اول ناصر محمدخانی محاکمه و محکوم به اعدام شد ،حاوی نکات ریز و درشت از زندگی های ایرانی را به تصویر می کشد.زندگی هایی که با علامت های سوال همراه است.شاید قسمتی که مجری برنامه رادیویی با لاله در رابطه با زندگی مشترک با یک فوتبالیست سوال میکند،پاسخ های او درد اور تر از قتل اوست.زمانی که به گمانش همسرش در سفر یا تمرین است،وی در منزل معشوقه خود .....اما واقعا چه کسی مقصر است.لاله؟ناصر یا شهلا؟واقعا اگر ناصر به اعتراف خودش عاشق لاله بوده چرا با زنی دیگر ارتباط نزدیک برقرار می کند؟شاید لاله هم مقصر بوده که فضای خانه را برای فرار ناصر محیا کرده ولی شهلا مقصر عاطفی بود ه که با علم و یقین زندگی زنی را از لحاظ عاطفی تهدید کرده که شاید منجر به قتل اوشده اما قاتل هر کسی که باشد ، شهلا و ناصر هر دو در کشتن رابطه لاله و ناصر مقصر بودند.اما باید به مهناز افضلی خسته نباشید گفت و برای این زوج هنری ،مهناز افضلی و حسن پور شیرازی،آرزوی موفقیت کرد.شب خوش


*BBC4

از نگاه لحظه هاToulouseشهر

فرانسه -تولوز از نگاه دوربین من
May 2008

Monday, 26 May 2008

و باز هم از محمود خیامی


سال ها پیش مقاله ای را در مورد حاج محمود خیامی برای کانون بازنشستگان ایران خودرو ترجمه کردم که امروز در بین هزاران فایل هاردم یافتم .،بد ندیدم که باز در مورد پدر صنعت خودروی ایران به نقل از رابی اسپانسر با ترجمه من ،مطلبی را نقل کنیم.رابی اسپانسر اینگونه می نویسد که:

محمود خیامی ،خیّر ، صنعتگر و سرمایه دار معروف ،در سال 1930 در مشهد به دنیا آمد.وی دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در این شهر گذراند.در سال 1951 به تهران مهاجرت کرد و تا این زمان درگیر صنعت خودرو نیز بود.11 سال بعد با همکاری برادرش احمد خیامی(که بعدها شرکت جداگانه ای تاسیس کرد) شرکت ایران ناسیونال را تاسیس نمودند. شرکت ایران ناسیونال با هدف تبدیل شدن به بزرگترین مجموعه صنعتی ایران به عنوان یکی ازقهرمانان صنعتی ایران در دهه های 1960 تا 1970 با تولید انواع خودروی مردمی پیکان در سال 1967 شناخته شد.این خودرو با همکاری شرکت هیلمن هانتر انگلستان در ایران شروع که 54% آن تولیدی ایران بود. تا سال 1979 حدوداً136000دستگاه خودرو در سال تولید شد.وی آغازگر افزایش صادرات خودرو های ایرانی،اتوبوس و کامیون به کشور های همسایه و اروپای شرقی در سال های 1970 بود.تا سال 1979 ایران ناسیونال بیش از 20000 کارگر و کارمند در شهرهای تهران،مشهد ، تبریز و شیرازداشت.
همچنین خیامی بانک صنایع ایران را که در نوع خود به عنوان بزرگترین بانک در ایران بود ، پایه گذاری کرد که به سوی شکوفایی تولید در ایران با سهم عمده ای که صنایع اتومبیل سازی داشتند ، پیش می رفت. او همچنین مدرسه فنی حرفه ای در ایران ناسیونال برای تربیت نیروی انسانی متخصص افتتاح کرد و همچنین اقدام به خرید زمین های وسیعی ازآقای تیمورتاش در خراسان برای توسعه مجموعه صنعتی در آنجا، نمود.همزمان وی درتوسعه فرهنگی و تحصیلی نیزکوشش داشت.در شهر مشهد بیمارستان ساخت و بورس های تحصیلی زیادی برای دانشجویان دانشگاه شیراز تامین نمود.
در سال 1979 با شروع انقلاب در ایران به لندن رفت و به عنوان نماینده مرسدس بنز در انگلستان و آمریکا به توزیع و فروش محصولات مرسدس بنز پرداخت.وی در طی این سال ها نیز به کمک های انسان دوستانه خود همچنان ادامه داد.
خیامی به عنوان بانی و قهرمان بسیاری از مسایل فرهنگی و کمک های انسان دوستانه و خیر،چه در قالب حمایت موسسات مختلف خیریه و چه به صورت فردی که بسیار قابل ملاحظه و توجه است،شناخته می شود. بسیاری از محققین ، دانشمندان ، هنرمندان و انسان هایی که درشرایط مختلف و خطرناک بوده اند ، از حمایت های سخاوتمندانه وی بهره مند شده اند.از جمله کارهای نیکو کارانه اخیر وی احداث و افتتاح هفتمین دبیرستان محمودیه با آخرین و مدرن ترین تجهیرات در شهر مادری اش مشهد است.پنج مدرسه دیگرنیز در شهر های مختلف ایران در حال ساخت می باشد. همچنین وی در نظر دارد دانشکده فنی در شهر مشهد احداث نماید .
در سال 2001 میلادی به اتفاق آراء به عنوان ریئس هیئت مدیره بنیاد دائرةالمعارف ایرانیکا (Iranica)انتخاب شد که سال های سال همکاری نزدیکی با این بنیاد داشت.یک انسان اهل مطالعه ، یک اقتصاد دان آگاه و علاقمند به هنرو ادبیات ، مخصوصا ً اشعار کلاسیک و عرفان.علاقمندی های فرهنگی خیامی منطبق با اهداف دائرةالمعارف ایرانیکا در حفظ وگسترش حقایق تاریخ وتمدن ایرانی می باشد.
کولکسیون ارزشمند هنر ایرانی وی، گواه برسلیقه و آگاهی اودر این زمینه می باشد. ما از رهبری و ریاست او بر بنیاد دائرةالمعارف ایرانیکا در سال 2003 خرسندیم.

خزان :متن انگلیسی این مقاله را در خزان انگلیسی می توانید بیابید البته که متاسفانه مرجع این مقاله را نمی دانم و نیافتم.

ماندن و رفتن


هميشه ماندن دليل بر عاشق بودن نيست
خيليها ميروند تا ثابت کنند که عاشقند

و شاید خیلی ها هم نمیدانند چرا می روند. گاهی برای رفتن تنها بهانه های ساده و کودکانه کافی است برای یک عمر پشیمانی و حسرت.برای پاسخ به خیلی از سوال های بی جواب تنها می خندیم و بعضی دیگر اشک میریزیم.گاهی تباه می شویم و گاهی تباه می کنیم. گاهی خودمان را هم قربانی پوچ خود خواهی های خودمان می کنیم.شاید حس به تو رسیدن تنها خیالی پوچ بود برای از خود گریختن.که همه می گریزیم حتی از خود.بعضی ها می مانند بی که عاشق باشند.بعضی ها فکر می کنند عاشقند و بعضی ها هم وا نمود می کنند که عاشق ترند.که بین عاشقی و رفتن تنها یک کلمه است و آن هم حسرت. شاید هیچ وقت دلیلی برای ماندن به جز عمری پشیمانی ازنرفتن، نیابیم اما تنها می دانم که تمام لحظات پر حسرت را از برای خود پر پر کردم بی که بدانم برای چه..........برای که و چــــــــرا