پی نوشت

از اینکه کلا سایت در
داخل ایران بدون استفاده از فیلتر شکن باز نمی شود
عذر خواهی می نمایم
چــــــــــرا؟

Friday 4 September 2009

کوه آتشفشانم

نمی دانم نوشتنم دردی از من دوا می کند یا که آنقدر دور از خویشم که با عادات سال های غربتم آرامش نمی گیرم.روز هاست در زمین سبز زندگی همانند توپ چرمی در چرخشم،ضربات روزگار را نمی خواهم حس کنم اما گاهی آنقدر درد آور است که نمی توانی آه نکشی.آه خدای من که چقدر دلم برای خویشتنم تنگ می شود،آری تنگ می شود. برای روز های دوری که صدایم فریاد میزد ،می لرزید ،نگاه ها خیره بود ،اعجاز می کردم .روز ها گذشت ،نمی دانم خاک غربت چکارم کرده است ،آه هایم بوی سوختن می دهد ،هنوز آغاز نشده، بیهوده شده ام ،تسخیر نا امیدیم ،زیر سنگینی نگاه دیگران رعشه به پاهایم می افتد ،خدایا من همانم که فریاد می زدم ،خدا یا شکرت و امروز هم همان فریاد را میزنم اما پاهایم سست شده است ،نمی خواهم ،هنوز رمقی برای دویدن دارم ،می دوم همانند همیشه که دویده ام ،حتی در آن روزگارسخت که خیسی باران خیسم می کرد اما ذهنم و جانم خنک می شد از نام او ،امروز هم او را صدا خواهم کرد و با او خلوت می کنم و چشمانم را به دستانش می سپارم .الهی ،ربی به امید تو

No comments: