روز ها ست مملو از نوشتنم اما خشکی قلمم دلم را خراش می دهد،یکی میگفت فلانی وقتی نیست خوشحال است و وقتی هست....،بگذریم.روزهاست با خود پچ پچ می کنم و شبها زیر لب نجوای شبانه که در باتلاق شک گرفتارم ،البته شک نیمی از ایمان است که تا شک نباشد ایمان هم نیست.اگر ایمان بود یقین هست و اگر یقین بود بی شک خوشبختی همراه همیشه بیدارش است.قلمم از نوشتن باز ایستاد.
No comments:
Post a Comment