روز ها پیش بود که وقتی نیچه گریست را خواندم(اینجا)چقدر احساس می کنم که باید دوباره بخوانمش هر چند که میدانم هنوزبرای خواندش و شنیدن دوباره حرف هایش انرژی زیادی ندارم .هر چند که نسخه ای را که حاشیه نویسی کردم همراه ندارم و باید دوباره آن را تهیه کنم اما ارزشش را دارد.می دانم که هنوز نخوانده ای اما خواندش را به همه توصیه می کنم شاید درس هایش را یاد بگیریم ،شاید
توضیح : مطلب بدون عکس است چرا که سرعت آپلود عکس در خانه پدری تقریبا صفر است
4 comments:
این روزها حقیقت ، دیگر مرگ بار نیست، چرا که پادزهرهای زیادی برایش تدارک دیده اند.از کتابی که ما را به ورای نوشته های دیگر رهنمون نسازد، چه سود؟
دوست نام ناآشنای من ،ممنون از بودنتان و پیامتان،حقیقت همچنان تلخ است اما تلخیش در جانمان اثر کرده و طعمش را بی اثر کرده.اما هنوز پادزهرش بر ما بی اثر است.اما سودش را خدا می داند.آیا نیچه را خواندی؟
یادم می آید که روزی نوشته بودم(روزی می خوانمش) در مسیر دشواری قرار دارم شاید یک روز نیچه گریان را در مسیرم خواندم و آن روز روزیست که مرا خوانده باشی...اما امروز می گویم که دارم نیچه را در مسیرم می خوانم اما با حوصله و با دقت...
بسیار کار معقولی است
Post a Comment